تو را به جان شعر من

مباحث شعر‌‌‌، ادبیات و زبان پارسی

تو را به جان شعر من

مباحث شعر‌‌‌، ادبیات و زبان پارسی

تو را به جان شعر من

با سلام
این وب بیشترین تلاش خود را در جهت زنده نگاه داشتن ادبیات فارسی، به یاری خدا خواهد داشت...
از همکاری شعرای کلاسیک، نو به انضمام سپید و اهل ادب و هنر ایرانی استدعای همکاری دارم.
همچنین نظرات و پیشنهادات علاقه مندان به ادبیات فارسی به علاوه ی دوستان محقق و پژوهشگر می تواند راهگشای ما باشد که کمال امتنان از همگی شما خوبان را دارم.
با کمال احترام
محمدکریم نقده دوزان "مریزادخراباتی"

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

حدیث کساء

 

 

 

 

فرج صاحب الأمر مهدی عجل الله تعالی

 

فرجه الشریف

 

حدیث  کساء، مهدی  سلحشور

فایل دریافت:
دریافت

 

 
        حضرت زهرا سلام الله علیها  شعر حدیث کساء 
شعر حدیث کساء
یکی از دعاهایی که در مفاتیح الجنان بیان شده و ترسیم بسیار زیبایی از نوع برخورد و سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام به ویژه حضرت صدیقه طاهره حضرت زهرا سلام الله علیها است، حدیث کساء می باشد.حدیث کسا، روایت حکایت واقعی است که در خانه ام سلمه همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رخ داده است. حدیث کِساء حدیثی در فضیلت پیامبر (ص)، امام علی (ع)، فاطمه (س)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) که به پنج تن آل عبا شهرت یافته‌ اند. حدیث کساء، توسل به مقام شامخ ائمه است و مضامین آن بسیار عالى مى‏ باشد و بسیارى از افراد جهت حل مشکل، آن را تجربه کرده و نتیجه گرفته‏ اند. در اینجا شعر حدیث کساء از نظر می گذرد.

شعری در معنا و رثای حدیث کساء:

 

این حدیث آمد ز زهرای بتول
فاطمه صدیقه بنت الرسول

روزی آمد خانه ما مصطفی
گفت با حالی شبیه التجا

ضعف دارم جان بابا دخترم
پهن کن بابا عبایی بر سرم

آن عبایی را که دارم از یمن
آن عبا بر من بکش ای ممتحن

گفتمش بابا بلا دور از شما
در پناه مهر و الطاف خدا

من کشیدم آن عبا بر روی او
یک نظر کردم به ماه روی او

صورتی زیبا تر از قرص قمر
روشن و زیبا نکو تر از سحر

ساعتی بگذشت و آمد مجتبی
گفت ای مادر سلام و صد دعا

گفتمش مادر سلامم بر شما
نور چشمم ای عزیز با وفا

گفت مادر خانه دارد عطر گل
هست بوی جد ما ختم رسل

گفتمش ای نور چشمم بوی او
آمده در خانه با گیسوی او

رفت نزد حضرت خاتم حسن
گفت بابا جان فدایت جان و تن

گفت بابا صد سلام و صد درود
بر شما ای خاتم رب ودود

با اجازه رفت در تحت کسا
در کنار مصطفی شد مجتبی

بعد از آن آمد حسین و با سلام
گفت بوی جدم آید بر مشام

گفتمش ای نور چشمانم حسین
ای عزیز فاطمه ای نور عین

جدتان در خانه در زیر کسا
آمده امروز شد مهمان ما

با اجازه رفت در زیر کسا
در کنار مصطفی شد با حیا

بعد از آن آمد علی مرتضا
گفت زهرا جان سلامم بر شما

بوی یار مهربان آید همی
بوی جوی مولیان آید همی

گفتم او را یار ختمی مرتبت
صاحب خُلقِ عظیم و مرتبت

آمده مهمان ما بابای من
آمده مانند جان در جسم و تن

رفت نزد احمد و گفت این سوال
چیست رمز و راز این وقت و مجال

با اجازه رفت در زیر کسا
در کنار مصطفی شد مرتضا

بعد از آن رفتم کنار اهل خود
تا بجویم با عزیزان وصل خود

ما همه بودیم در زیر کسا
دست خود برداشت بابا بر دعا

گفت یارب اهلبیتم را ببین
بهترین خلق خدا روی زمین

خونشان با خون پاک من قرین
جسم و جان دارند از من با یقین

جسمشان را از بدیها دور کن
قلبشان را خانه ای از نور کن

لطف کن بر خاندانم با کرم
تا ابد آباد گردان این حرم

دشمن آنها مرا هم دشمن است
پیش چشمم جلوه اهریمن است

هر که در دل حُبِّشان دارد به جان
می شود محبوب من در دو جهان

بانگ حق برخاست از عرش برین
کای ملائک بشنوید این با یقین

هر چه را من آفریدم در جهان
این زمین و جمله هفت آسمان

کوه و دریا را اگر من ساختم
نه فلک را اینچنین پرداختم

هر چه زیبائیست در شمس و قمر
ظلمتِ شبها و نور در سحر

ساختم اینها به عشق مصطفی
ساختم با مهر این اهل کسا

بانگ زد جبریل مَن تَحت الکسا
صاحب کرسیُّ و مجد و کبریا

بانگ حق برخاست زهرا س و پدر
معدن ایمان و کان هر گوهر

حیدر و فرزند پاکش مجتبی
هم حسینِ بنِ علی در کربلا

گفت جبرائیل ای رب جلی
میروم من نزد زهرا و علی

با اجازه نزد ما زیر کسا
آمد و می خواند، پیغام خدا

گفت ای پیغمبر عالی مقام
می رساند حق به درگاهت سلام

هر چه که در کل عالم خلق شد
از برای اهل زیر دلق شد

گفت از این خانواده تا ابد
دور شد ناپاکی و هر فعل بد

جسم و روح خاندانت پاک شد
نامشان بر تارک افلاک شد

گفت حیدر چیست رمز جمع ما
چیست مزد راوی این وضع ما

گفت هر کس نقل کرد این ماجرا
در میان دوستان مرتضا

هر غمی دارد خدا شادی کند
بر اسیران بانگ آزادی کند

مشکلات جمعشان حل می شود
سحر درد و غصه باطل می شود

گفت مولا رستگارانیم ما
همچنان گل در بهارانیم ما

شیعه با این نقل می گردد سعید
بهتر از این مژدگانی کس ندید

 

 

حکمت های نهج البلاغه احادیث روز

 

 

 

امام(علیه السلام) در این حکمت پرمعنا مى فرماید: «در فتنه ها همچون شتر کم سن و سال باش; نه پشت او قوى شده که سوارش شوند نه پستانى دارد که بدوشند»; (قَالَ(علیه السلام): کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ، لاَ ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ، وَلاَ ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ).

 

 

 

حدیث قدسی:

 

غزل:

 

در خانه ی دل جز غم دلدار نداریم

 

با کس بجز از یار دگر کار نداریم

 

 

جز جام می و ساقی گلرخ نشناسیم

 

از باده پرستی خود انکار نداریم

 

 

با عشق بتی فارق از اوضاع جهانیم

 

هر چند که در جامعه مقدار نداریم

 

 

دیوانه چو ما نیست یکی در همه ی شهر

 

با خلق خدا دعوی پیکار نداریم

 

 

ما گوشه نشینان خرابات الستیم

 

غیر از غم دل گلشن و گلزار نداریم

 

 

با شیخ دغل از من دلداده بگوئید

 

در مجلس خود صحبت اغیار نداریم

 

 

آری که نداریم و نداریم و نداریم

 

از خون خلایق هله انبار نداریم

 

 

گفتیم و همی گویم و خوانم

 

 

بی نام علی گرمی بازار نداریم

 

 

مانند "خراباتی" دلداده در این دیر

 

جز هو و علی نقطه ی پرگار نداریم

 

 

 

دست تولا:
دریافت

 

 


 

از جمله کسان بریده ام من یکسر

 

چون نیست کس از خدای عالم برتر

 

 

گر با خردی چو من ببر از بن و بیخ

 

تا موقع بی کسی نمانی مضطر

 

«خراباتی»

 

 

 

 

 

شعری که از آن خون نچکد ننگ دفتر است

 

 

این روضه ی رضوان حسین و  علی

 

اصغر است... 

 

"خراباتی"

 

 

قابل توجه دوستان گرامی

 

تک بیت فوق ربطی به غزل، قصیده ی

 

بیداد خراسانی ندارد. 

 

بنده قبل از سرودن بیداد می گویم: 

 

شعری که از آن خون نچکد... 

 

بیداد پس از من می گوید: 

 

شعری که خون از آن نچکد...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در گوشه ی میخانه، هر کس به تمنایی

 

 

یارب تو عنایت کن، از روی کرم ما را

 

"خراباتی" 

 

کلام مولا علی علیه السلام

 

جود، سخا، کرم، وفا بانگ رسا

 

جمله بود در دم و خوی مرتضی

"خراباتی" 

 

آثار صدقه:
امام(علیه السلام) در این حکمت (حکمت هفتم) به دو موضوع که در زندگى مادى و معنوى او تأثیر فراوان دارد اشاره کرده نخست مى فرماید: «صدقه (کمک به نیازمندان) داروى شفابخشى است»; (الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ).
در قرآن مجید و در روایات اسلامى اهمّیّت و تأثیر انفاق در راه خدا و صدقه بر نیازمندان به طور گسترده وارد شده است و یکى از مهم ترین و مؤثرترین حسنات شمرده شده است.
تعبیر به «دواء» (دارو) و «منجح» (مؤثر و شفابخش) به طور مطلق نشان مى دهد که این کار هم درمان کننده بیمارى هاى فردى و هم بیمارى هاى اجتماعى است.
صدقه به هرگونه بخشش گفته نمى شود، بلکه بخشش هایى است که قصد قربت در آن باشد; خواه واجب باشند مانند زکات یا مستحب مانند انفاق فى سبیل الله و خواه جنبه شخصى داشته باشد مانند کمک به یتیم یا محروم یا بیمارى یا جنبه عام داشته باشد مانند بناى بیمارستان و دارالایتام که از آن تعبیر به صدقات جاریه نیز مى شود.
اما چگونه این صدقات داروى شفابخشى است، بخشى از آن جنبه حسى دارد که با چشم خود مى بینیم; بیماران محروم از این طریق درمان مى شوند، ایتام سرپرستى مى گردند و بر آلام مستمندان مرهم نهاده مى شود و بخشى از آن جنبه معنوى دارد همان گونه که در حدیث معروف نبوى(صلى الله علیه وآله) آمده است: «دَاوُوا مَرْضَاکُمْ بِالصَّدَقَةِ وَرُدُّوا أَبْوَابَ الْبَلاَءِ بِالدُّعَاءِ; بیماران خود را با صدقه درمان کنید و درهاى بلا را با دعا ببندید».(1)
تجربه نیز نشان داده است که پرداختن صدقه براى درمان بیماران بسیار مؤثر است.
این سخن را با حدیثى از امام کاظم(علیه السلام) پایان مى دهیم: شخصى خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد: فرزندان و همسر من ده نفرند که همه بیمارند. فرمود: «داوِهِمْ بِالصَّدَقَةِ فَلَیْسَ شَیْءٌ أَسْرَعَ إِجَابَةً مِنَ الصَّدَقَةِ وَلاَ أَجْدَى مَنْفَعَةً عَلَى الْمَرِیضِ مِنَ الصَّدَقَة; آنها را با صدقه درمان کن، زیرا چیزى سریع الاجابه تر و چیزى مفیدتر براى درمان بیماران از صدقه نیست».(2)
سپس در دومین نکته مى فرماید: «اعمال بندگان در این جهانِ زودگذر در برابر چشمان آنها در آن جهان (پایدار) است»; (وَأَعْمَالُ الْعِبَادِ فِی عَاجِلِهِمْ، نُصْبُ أَعْیُنِهِمْ فِی آجَالِهِمْ).
همان گونه که بعضى از شارحان نهج البلاغه تصریح کرده اند، این کلام امام اشاره روشنى به تجسم اعمال در قیامت دارد.
منظور از تجسم اعمال این است که اعمال نیک و بد هر یک در روز قیامت به صورت مناسب حسى درمى آید. مثلا نماز در قیافه یک انسان زیبا و صالح و ظلم و ستم به صورت دودى سیاه و خفقان آور مجسم مى شود و انسان ها در کنار اعمال مجسم خود خواهند بود و بخشى از پاداش و کیفر آنها از این طریق صورت مى گیرد.
در قرآن مجید نیز آیات فراوانى وجود دارد که ظاهر آن تجسم اعمال است مانند آنچه در آخر سوره «زلزال» آمده است: «(فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَیْراً یَرَهُ * وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرًّا یَرَهُ); هرکس به اندازه سنگینى ذره اى کار نیک کند آن را مى بیند و هرکس به قدر ذره اى کار بد کند نیز آن را خواهد دید».(3)
براى احاطه بیشتر در مورد آیات فراوانى که در قرآن در مورد تجسم اعمال و تفسیر آنها وارد شده به کتاب «پیام قرآن» جلد ششم، بحث تجسم اعمال مراجعه فرمایید.
نکته قابل توجه این که تعبیر به (آجالهم) که در نسخه صبحى صالح آمده ظاهرا تعبیر نادرستى است و صحیح آن (آجلهم) است و تقریبا تمام نسخ نهج البلاغه به همین صورت (آجلهم) نوشته شده و قرینه مقابله با (عاجلهم) دلیل روشنى بر این معناست، زیرا (عاجل) به معناى شىء موجود (دنیا) است و (آجل) به معناى شىء مدت دار (در اینجا مراد آخرت) است و (آجال) که جمع اجل به معناى سررسید عمر است در اینجا مفهومى ندارد.
*****
پی نوشت:
(1). مستدرک الوسائل، ج 7، ص 7، ح 1.
(2). وسائل الشیعه، ج 2 ص 648، ح 4.
(3). زلزال، آیه 7 و 8.

 

در خانه ی هوش اگر کسی بنشسته

 

سر تا قدمش به نور حق پیوسته

"محمد کاظم فخار ره"

 

 

 

دنیا همه آئینه ی شرمنده گی ماست

 

 

در حشر نبینیم مگر سیرت هم را

"خراباتی" 

 

کلام مولا علی علیه السلام

 

 

سخن امام جعفر صادق علیه السلام

 

تاوان عشق سخت است، در کارزار ایمان

 

زیرا که سر برأفکند، باید به راه جانان

​​​​​​" خراباتی" 

 

​​​

 

 

ای عشق همه کشته ی شمشیر تو هستیم

 

 

دل در گرو ناله ی شبگیر تو بستیم

 

"خراباتی" 

 

 

 

 

ای دلأفروز بیا، جان به قربانت کنم

 

صد سبد لبخند را، جمله مهمانت کنم

 

در هوایت مهرخا، می‌زند پر مرغ دل

 

ماه خوبانم بیا، ساده تر صحبت کنم

"خراباتی" 

 

 

 

​​

 

 

پیامبر صلواة الله علیه و آله در حدیثی فرمود:

 "الفقر فخری" و در حدیث دیگر وارد شده که "کاد الفقر أنْ یکون کفراً"؛ این دو حدیث چگونه توجیه می شود؟

و اما

در این مورد توجیهاتی به ذهن می رسد:

1- پیامبر اسلام در حدیث اوّل فرمود:

 "الفقر فخری و به أفتخر علی سائر الانبیاء؛ فقر باعث فخر من است و به سبب آن بر سایر انبیا افتخار می کنم".(1)
پیامبر در این حدیث در مقام مقایسه خویش با سایر پیامبران الهی(ع) می باشد(که در برخی روایات، این احتمال تأیید شده که) پیامبر اسلام یکی از فقیرترین پیامبران بود اما از جهت مقام و مرتبه بر همه پیامبران برتری داشت. در مقام مقایسه خویش با آنان فقر را جزء افتخارات خود شمرده است.
به اصطلاح "قضیه شخصیه" است و به دیگران ربطی ندارد.
2- توانگری و ثروتمندی ذاتاً امری ممدوح و پسندیده است.
آنچه بد است، حرص و طمع و پول پرستی است. از سوی دیگر فقر امری ناپسند و بد است، زیرا فقیر نمیتواند نیازهای مالی خویش را برطرف نموده و خواسته‏های خویش را برآورده کند. آنچه در عین فقر پسندیده است، مناعت طبع و دست دراز نکردن پیش دیگران و از همه مهم‏تر گردن نهادن به خواست الهی است؛ نیز فقر را عاملی برای امتحان دانستن. اگر فقیری چنین باشد، بزرگترین رحمت الهی نصیب او شده و از امتحانی سترگ خدا سر فراز خارج شده است. وی در عین فقیر بودن به سعادت رهنمون شده است. حال فقر برای چنین شخصی، کفر را موجب نشده، بلکه نردبانی برای کمال و سعادت است.

 

​​​​ما آبروی فقر و قناعت را نمی بریم

​​​​​​

با پادشه بگوئید که روزی مقدّر است

 

به همین خاطر در برخی منابع، حدیث دوم بدین صورت وارد شده است که:

 "لولا رحمه ربّی علی فقراء اُمتی کاد الفقر أن یکون کفراً؛ اگر رحمت پروردگارم بر تهیدستان امتم نبود، نزدیک بود فقر به کفر بینجامد".(2)
در این سخن حضرت می فرمایند:

 که مؤمنان به واسطه شمول رحمت اله، هرگز به خاطر فقر کافر نمی شوند. پس فقر در غیر امت پیامبر سبب کفر می گردد، لکن مؤمن واقعی هرگز به سبب فقر، کافر نمی گردد. وی فقر را بر ثروتمند بودنی که از راه نادرست حاصل شده باشد، ترجیح می دهد. اگر مسلمانی به سبب فقر، کفر گویی کند، نشان دهنده این است که واقعاً از امت پیامبر نیست.

3- توجیه سابق فرض بر این است که فقر به معنای فقر مالی و مادی باشد، اما مقصود فقر معنوی و وجودی باشد، بدین معنا که انسان، نیازمند و فقیر حضرت حق است و هماره به خداوند و کمک وی نیاز دارد. اگر لحظه ای به خود واگذارده شود، هلاک می گردد. در مقابل خدا بی نیاز مطلق است. در این صورت، فقر و تهیدستی و احتیاج به خدا را رسول خدا(ص) عامل افتخار خویش تلقی نموده است و ربطی به نیاز مالی ندارد. در روایات و ادعیه، فقر در این معنا به کار رفته است، مثلاً "أنا الفقیر الّذی ربّیته؛ من فقیری هستم که تو (ای خدا) او رإ؛ خود پرورش دادی".
در آثار عرفانی نیز فقر تنها به این معنا بیان شده است. در این معنا، فقر به معنای نیاز به خداوند است و هر انسانی که نیازمندتر به خداوند باشد، کامل‏تر است. معنای بندگی از همین جا ناشی می شود و به همین خاطر گفته شده که بزرگ‏ترین مقام پیامبر(ص) همان مقام بندگی است.(اشهد انّ محمداً عبده و رسوله)
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
1. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 69، ص 56؛ مستدرک وسائل، ج 11، ص 173، باب 4.
2. جامع الاخبار، 109، فصل 67، فی الفقراء.

 

 

یا عـلــــــــــی مــــدد

 

مـــــــولا امیــــــرالمــــؤمنیـــن

 

هـــــو یا امیـــــرالمــــؤمنیـــن

 

 

در گوشـه ی میــخانه، هـر کس به تمـــنایــی

 

یارب تــو عنــایــت کن، از روی کَـــرم مــا را

 

 

پانزده حدیث نبوی: 

 

۱- مَنْ تَرَکَ الْقَصْدَ جَارَ

ترجمه: هرکسی که میانه رو نباشد، منحرف می شود

میانه روی یعنی رعایت کردن تعادل و حد وسط در هر کاری؛ (نه کمتر نه بیشتر از اندازه مورد نیاز) و برای پیدا کردن حد تعادل هر چیز باید هم از عقل و هم دستورات دینی کمک گرفت و اگر کار را در حد تعادل انجام ندهیم نمی توانیم بنده خدا باشیم و از اطاعت درست فرمان او منحرف و دور خواهیم شد.

۲- قَطِیعَةُ اَلْجَاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ اَلْعَاقِلِ

ترجمه: بریدن از جاهل وسیله پیوستن با عاقل است

وقتی ما دوستی با افراد جاهل و نادان را ترک کنیم و خودمان را… از افکار و اعمال جاهلانه آنها دور نگه داریم طبیعتا رفتار و اعمال عاقلانه انجام می دهیم و در نتیجه با انسانهای عاقل دوست و شبیه خواهیم شد.

۳- سَلْ عَنِ الرَّفیقِ قَبلَ الطَّریقِ

ترجمه: قبل از سفر، از همسفرت بپرس

چون انسان در سفر، بخاطر همراه شدن با دیگران از آنان تأثیر می پذیرد، امام علی (ع) سفارش فرمودند قبل از سفر (یا اردو) از حال و احوال همسفرت جویا شو تا بدانی با چه کسی همسفر هستی و در نتیجه صفات بد دیگران بر ما تأثیر منفی نگذارد. از طرفی سعی کنیم با افراد خوب همنشین و همسفر شویم تا از کمال آنان بهره مند شویم.

۴- سَل عَنِ الجارِ قَبلَ الدّارِ

ترجمه: قبل از خرید خانه از وضعیت همسایه سؤال کن

حضرت علی (ع) فرمودند: پیامبر آنقدر در مورد (حقیقت) همسایه سفارش کردند که من تصور کردم همسایه نیز مانند خویشاوندان ارث می برد و این جمله بر اهمیت ارتباط داشتن با همسایه در جهت تربیت روحی و معنوی انسانی دلالت دارد چرا که دین اسلام تمام قوانینش برای رشد و کمال و تربیت انسان است. پس حال که قرار است با همسایه برای تربیت روحی و معنوی خود در ارتباط باشیم، لازم است که قبل از خرید خانه از وضعیت همسایگان آگاه باشیم که اگر سبب ایجاد مانع، نا آرامی و با توقف در رشد روحی و معنوی ما باشند. از خرید چنین خانه ای خودداری کنیم.

۵- الهَوَى شَرِیکُ العَمَی

ترجمه: هواپرستی، همچون کوری است.

کسی که به جای پرستش خداوند و اطاعت از فرمان های او، دنباله رو هوای نفس خود و فرمان های شیطان باشد، مانند کسی است که نابینا است و راه راست و حق را نمی بیند ناچار در تاریکی و ضلالت و گمراهی گام برمی دارد. و سرانجامی جز هلاکت ندارد.

۶- أُوصِیکَ بعِمَارَةِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ

ترجمهفرزندم تو را سفارش می کنم که دلت را با یاد خدا زنده کنی

خدا خلقت روح انسان را به گونه ای بنا فرموده است که با یاد و توجه به خدا و دستورات او دارای حیات و زندگی معنوی خواهد بود. پس بر ما لازم است با خواندن نماز و قرائت قرآن و مناجات با خدا و پیروی از فرامین او، شادابی و حیات را برای قلب و روح از خود ایجاد نماییم.

۷- وَرَجَوْتُ أَنْ یُوَفِّقَکَ اللهُ لِرُشْدِکَ

ترجمه: خداوند تو را در رستگاری موفق گرداندن

انسان در زندگی باید در مسیر رستگاری برنامه ریزی حرکت و تلاش نماید و در این مسیر باید از خداوند درخواست توفیق نماید و برای موفقیت دیگران هم دعا کند.

۸- فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذَلِکَ بِتَفَهُّم وَتَعَلُّم

ترجمه: درخواست ها و سؤالاتت برای فهم بیشتر و برای یادگیری آن باشد

از ما خواسته اند که هیچگاه برای تمسخر کردن و یا تحقیر کردن کسی از او سؤال نکنیم بلکه باید سؤالتان برای درک مطلب و افزایش معلومات و یادگیری بهتر و افزایش معلومات باشد.

۹- وَ تَرْکِ کُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْکَ فِی شُبْهَةٍ

ترجمه: از کاری که تو را به شک و تردید اندازد بپرهیز

وظیفه ما در دنیا فقط اطاعت از دستورات خداست و در مسیر بندگی خدا باید با تلاش و جدیت کامل به پیش رویم و اجازه ندهیم با ایجاد شک و شبهه در امور زندگیمان، نسبت به اطاعت و بندگی خدا دچار سستی و تعلل شویم بلکه باید با معرفت و شناخت و بیداری روحی، گام به گام در مسیر رشد و تکامل و بندگی خداوند و همچنین سعادت دنیا و آخرت قدم برداریم.

۱۰- یَا بُنَیَّ اعْلَمْ أَنَّ مَالِکَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِکُ الْحَیَاةِ

ترجمه: فرزندم بدان که مرگ و زندگی در دست خداست

ما باید خداوند را حاکم مطلق در امورمان بدانیم، یعنی هرچه داریم از خداست و مسیر حرکت زندگیمان به سوی خدا باشد. انالله و انا الیه راجعون. اوست که زنده می کند و می میراند و بازگشت همه به سوی خداوند است.

۱۱- أنَّ الدُّنیا لَم تَکُن لِتَستَقِرَّ

ترجمه: فرزندم بدان که دنیا جاودانه نیست

خداوند دنیا را مانند یک جلسه کوتاه امتحانی قرارداده است که هر کدام از ما انسانها مدتی در این جلسه ی امتحان به وسیله اعمال و رفتارمان، خودمان را نشان دهیم که تا چه اندازه توانسته ایم با کارهای خداگونه، صفات و اخلاق الهی را در روح خود به وجود آوریم (و یا برعکس). آنگاه آنهایی که دارای صفات و کارهای خدایی هستند تا ابد و جاودانه در بهشت خواهند بود و دسته دوم تا ابد در گرفتاری و عذاب به سر خواهند برد. البته زندگی دنیا کوتاه و تمام شدنی است.

۱۲- فَافْعَلْ کَمَا یَنْبَغِی لِمِثْلِکَ

ترجمه: آنگونه که شایسته مقام توست عمل کن

خداوند وقتی انسان را خلق کرد فرمود: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» یعنی «من انسان را در زمین خلیفه و جانشین خود قرار دادم» پس مقام ما در این دنیا جانشینی خداست و باید کوشش کنیم با اطاعت کامل از دستورات خدا در لحظه لحظه زندگی، خواست و اراده خداوند را عملی کنیم.

۱۳- لَا تَظْلِمْ کَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ

ترجمه: به دیگران ظلم نکن آنچنان که دوست نداری به تو ظلم شود

این از کمالات انسان است که آنچه برای خود می خواهد برای دیگران هم بخواهد و آنچه برای خود نمی پسندد برای دیگران هم نپسندد. همان طور که دوست ندارد به او ظلم شود خودش هم به دیگران ظلم نکند.

۱۴- أَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ إِلَیْکَ

ترجمه: نیکوکار باش آنگونه که دوست داری به تو نیکی کنند

انسان فطرتاً مایل است که از دیگران نیکی و محبت ببیند؛ و برای آنکه این طبیعت فطری او رشد پیدا کند به او دستور داده اند به دیگران نیکی و محبت کند، تاهم نیکی و محبت کردن در درون و فطرت او شکوفا و فراگیر شود و هم سبب برآورده شدن این نیاز روحی در دیگران گردد.

۱۵- أَنَّ الاِْعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ، وَآفَةُ الاَْلْبَابِ

ترجمه: بدان خود بزرگ بینی، مخالف راستی و آفت عقل است

تکبر و غرور از بیماریهای بسیار خطرناک در روح انسان است. این بیماری صعب العلاج و کشنده روحی سبب هلاکت انسان می شود، طوری که دوست دارد تنها خواسته ها، منافع و سلیقه و فکر او حاکم باشد و همه باید مطابق با خواسته او عمل کنند حتی اگر نظر او اشتباه باشد. البته این رفتار ناشایست، موجب سقوط انسان در پرتگاه جهنم می شود.

 

 

اشعار منتخب با ایام، به زودی انشاء الله:

 

 

 

متن کامل قصیده ملا مهرعلی فدوی خویی

شعر زیبای «ها علی بشر کیف بشر» سرودۀ ملا مهرعلی خوئی همراه با ترجمه فارسی ابیات (به‌صورت نثر و نظم).

 

دربارۀ تعداد ابیات قصیده


دۀ «ها علی بشر کیف بشر» اختلاف است و این قصیده از ۲۰ تا ۴۰ بیت نقل شده است که در این نویسه از سایت درر همۀ چهل بیت را با ترجمه نثر و نظم تقدیم می‌شود.

ترجمه منظوم این قصیده، سرودۀ مرحوم میرزا محمدرضا بصیرت شیرازی می‌باشد که توسط علی صدرایی خویی در کتاب ولایت‌نامه گردآوری شده و پس از اصلاحات در سایت درر قرار داده شده است.

کامل‌ترین نسخه «ها علی بشر کیف بشر» با ترجمه منظوم

 

 

 

 

ها علیٌّ بشرٌ کیفَ بَشَر

رَبُّه فیه تَجَلّى و ظَهَر

 

علی آمد بشر اما چه بشر!

بشری کوست خدا را مظهر

 

بدان که على بشر است؛

اما چگونه بشرى؟ بشرى است که آثار قدرت پروردگارش در وجود او آشکار و نمایان شده است

 

هو و المَبدأُ شمسٌ و ضِیاء

هُوَ و الواجبُ نورٌ و قَمَر

 

علی و حق چو ضیاء و خورشید

علی و حقّ به‌مثل نور و قمر

 

رابطۀ او و خالق ممکنات، همانند خورشید و پرتوهایش، رابطۀ او با واجب الوجود، همچون نور و ماه

 

اُذُنُ اللهِ و عینُ الباری 

یا له صاحبُ سمعٍ و بَصَر

 

خود، علی گوش و علی چشم خداست

ای عجب حقّ بوَدش سمع و بصر

 

او گوش و چشم پروردگار عالم است

 

ما هو اللهُ و لکنْ مَثَلا

مَعَهُ اللهُ کَنارٍ و حَجَر

 

مَثَل حقّ بُوَد او نیست خدا

لیک با اوست چو سنگ آذر

 

او خدا نیست؛ اما مَثَل و نمونۀ صفات الهی در زمین است

 

عِلّةُ الکَونِ و لولاهُ لما

کانَ للعالَمِ عَینٌ و أثر

 

باشد او علت ایجاد دو کون

گر نبودی نَبُد از خلق اثر

 

او علت نهایی آفرینش است و اگر او نبود براى عالم واقعیت و اثرى نبود (خداوند به‌خاطر او عالم را به‌وجود آورده است)

 

و له اُبدِعَ ما تَعقِلُهُ

مِن عُقولٍ و نُفُوسٍ و صُوَر

 

خلقتِ آنچه به عقلت گُنجد

بهر او شد ز عقول و ز صور

 

خلقت همۀ عالم از صدقه‌سری اوست، از عقل‌ها و جان‌ها گرفته تا همۀ صور و نقش‌ها (عوالم سه‌گانۀ خلقت که در طول هم قرار گرفته و عبارتند از عالم عقل و مثال و ماده)

 

مَظهرُ الواجبِ! یا لَلْمُمکِن!

صُورةُ الجاعلِ یا لَلمَظهَر

 

خود چه ممکن بود او کز عظمت

آمده صورت حقّ را مظهر

 

یا علی، ای ممکن الوجودی که مظهر همۀ صفات واجب الوجودی!

 

جِنسُ الاجناس علیٌّ وَ بَنُوه

نوعُ الانواعِ إلَی الحادی عشر

 

جنس الاجناس علی وَ ابْنائش

نوع الانواع یک و ده بشمر

 

جنس الاجناس (جنس اعلای ممکنات) علی است و فرزندان او تا ۱۱ امام، نوع الانواع عالم‌اند

 

ها علی بشر کیف بشر

 

فلکٌ فی فلکٍ فیه نُجُوم

صدفٌ فی صدفٍ فیه دُرَر

 

فلکی در فلکی پُر اَنجُم

صدفی در صدفی پر گوهر

 

فلکى است داخل فلکى و داراى ستارگان است، و صدفى است داخل صدفى و داراى گوهرهاى درخشانى است (آن حضرت مُحاط در اوصاف پیغمبر اکرم است و ائمه دیگر هم از وجود او پدید آمده‏‌اند

 

کلُّ مَن مات و لم یَعرِفْه

مَوتُهُ موتُ حِمارٍ و بَقَر

 

هرکه او مُرد و علی را نشناخت

مردنش مردن گاو آمد و خر

 

هر کسى که مرد و او را نشناخت مرگ او مانند مرگ خر و گاو است (مانند زمان جاهلیت مرده و این سخن اشاره است‏ به حدیث من مات و لم یعرف امام زمانه)

 

هو فی الکلّ امام [فی] الکلّ

مَن ابوبکر و مَن کان عُمَر

 

در همه دور، امامِ همه اوست

[پس که باشند ابوبکر و عمر]

 

او در تمام عالم پیشواى همه پس از رسول اکرم صلى الله علیه و آله است ابو بکر و عمر کیستند که با او لاف برابرى زنند؟

 

لیسَ مَن أذنبَ یوماً بإمام

کیفَ مَن أشرکَ دهراً و کَفَر

 

هرکه روزی گنه آرد نه سزاست

به امامت، چه رسد کفر سِیَر

 

کسى که یک روز هم مرتکب گناه شود شایسته امامت نیست پس چگونه شایسته آنمقام باشد کسى که یک عمر در شرک و کفر بوده است (امام باید معصوم و منتخب از جانب خدا باشد)

 

قَوسُه قوسُ نُزولٍ و عُروج

سَهمُه سهمُ قضاءٍ و قَدَر

 

زو کمان، قوس نزول است و صعود

تیر او، تیر قضا هست و قدر

 

قوس صعود و نزول، شمشیرِ اوست. تیر قضا و قدر، نیزۀ اوست

 

ما رَمىٰ رمیةً الا و کفى

ما غزا غزوةً الا و ظفر

 

تیر نگشود مگر خصم افکند

جنگ ناورد مگر یافت ظفر

 

تیرى نینداخت جز اینکه آن تیر براى هلاک دشمن کافى شد و به جنگى وارد نشد جز اینکه از آن پیروز در آمد

 

أغمَدَ السیفَ متى قابله

کلّ مَن جَرَّدَ سَیفاً و شَهَر

 

کرد شمشیر به پیشش به نیام

هر کجا بود شجاعی اشهر

 

تمام شمشیرکشان موقع مقابله با او(براى اینکه عرض اندام نکنند از ترس وى) شمشیر خود را غلاف می‌کردند

 

حُبُّه مَبدأُ خُلدٍ و نِعَم

بُغضُه مَنشأُ نارٍ و سَقَر

 

مهر او باعث جنّات نعیم

کینِ او مورث نار است و سقر

 

محبت و دوستى آنحضرت سر چشمه بهشت و نعمتهاى بهشت است و دشمنى او منشاء آتش دوزخ و جهنم است

 

خَصمُه بَغَّضَه اللهُ و لو

حَمِدَ اللهَ و أثنى و شکر

 

دشمن او بَرِ حقّ مبغوض است

گرچه حمد آرد و شکرِ داور

 

دشمن آنحضرت مبغوض خدا است اگر چه خدا را ستایش کند و ثنا گوید و سپاسگزار باشد

 

خِلُّه بَشَّرَه اللهُ و لو [إن]شَرِبَ الخمرَ و غَنّى و فَجَر

 

دوستش راست بشارت ز خدا

[… … … … … … … … …]

 

دوست و محب او را از خداوند مژده بهشت داده اگر چه شرب خمر کرده و آواز خوانده و مرتکب فجور باشد. (البته این مطلب احتیاج به توضیح دارد)

 

و هو النورُ و أما الشرکاء

فظُلامٌ و دخانٌ و شَرَر

 

او بود نور، ولی مدّعیان

همچو تاریکی و دودند و شرر

 

و او نور خالص است و اما شرکاى خلافت او مانند ظلمت و دود و شرارت می‌باشند

 

مَن له صاحبةٌ کالزهراء

أو سَلیلٌ کشُبَیرٍ و شَبَر

 

خود که را هست چو زهرا همسر

 یا دو فرزند چو شبیر و شبر

 

جز على کیست که زوجه‏اى چون زهرا علیها السلام یا فرزندانى مانند حسین علیهما السلام داشته باشد؟

 

مَن کمَن هَلَّلَ فی مَهدِ صَبیٰ؟

أو کمَن کَبَّرَ فی عَهدِ صِغَر؟

 

که به گهواره بگفتا تهلیل؟

یا که تکبیر به ایام صغر؟

 

کیست مانند او که در گهواره تهلیل و «لا اله الا الله» گفته باشد؟ و در کودکی تکبیر و «الله اکبر» گفته باشد؟

 

عَنهُ دیوانُ عُلومٍ و حِکَم

فیه طومارُ عِظاةٍ و عِبَر

 

زوست دیوان علوم و حکمت

واندر آن دَرج، بسی پند و عبر

 

دیوان علوم و حکمت‌ها از آن حضرت است و طومار موعظه‌‏ها و پندها در نزد اوست

 

بو تُرابٍ و کُنوزُ العالَم

عِندَه نَحوُ تُرابٍ [سفال] و مَدَر

 

بوتراب است و همه گنج جهان

نزد او پست‌تر از خاک گذر

 

آن جناب خاک‌نشین بود و (اعتنایی به دنیا نداشت‏ بطوریکه) گنجهاى عالم (شمش‏هاى طلا) در نزد او بمنزله سفال و کلوخ بود.

 

ظَلَّ ما عاشَ بِجوعٍ و صِیام

بات ما حیَّ بدمعٍ و سَهَر

 

بود در روز به روزه همه عمر

بود در گریه به شب تا به سحر

 

همواره روزهایش به روزه و شب‌هایش تا به سحر به گریه و تضرع در محضر باری‌تعالی می‌گذشت.

 

کلّما أحزنه الدهرُ سَلا

أینمَا اسْتَضْعَفَه القومُ صَبَر

 

تا غم افزود زمان، بُد بی‌غم

صبر بنمود چو شد بی‌یاور

 

نسبت به غم زمانه، بی‌خیال بود و وقتی مردم یاری‌اش نکردند، صبر کرد.

 

ناقةُ الله فَیا شِقوةُ مَن

ما رَعاها فتعاطی و عَقَر

 

ناقۀ حقّ بُد و آن‌کس پی کرد

بس شقی بود که ننمود حذر

 

ناقه الهی بود (اشاره به ناقه و شتر صالح) و چقدر بدبخت بود آنکه او را شهید کرد.

 

أیّها الخَصمُ تَذَکَّرْ سَنَداً

مَتنُه صَحَّ بنصٍّ و خَبَر

 

برو ای منکر و برخوان خبری

که صحیح است بر اهل خبر

 

ای که مخالف امامت او هستى بیاد آر، سند آن روایتى را (در غدیر خم) که متن آن بنا به روایات و اخبار شما هم صحیح است.

 

إذ أتى أحمدُ فی خُمِّ غدیر

بعلىٍّ و عَلَى الرَحلِ نَبَر

 

باز چون گشت محمد به غدیر

با علی شد به فراز منبر

 

موقعی که در غدیر خم پیغمبر على را آورد بر جهاز شتران (عوض منبر) بالا رفت.

 

قالَ مَن کُنتُ أنا مَولاهُ

فعلىٌّ له مولا و مَفَرّ

 

گفت هرکس که منم مولایش

هست مولا و امامش حیدر

 

و فرمود: من بر هرکس از نفس او اولى بتصرف هستم این على بر او اولى به تصرف و پناهگاه است

 

قبلَ تعیینِ وصىٍّ و وزیر

مَن رأی فات نبىٌّ و هَجَر؟

 

که چنین دید که یک پیغمبر

بی وصی شد به سرای دیگر؟

 

هیچ پیغمبرى را دیده‏اى که پیش از تعیین وصى و جانشین وفات یابد و یا هجرت کند؟

 

آیةُ اللهِ و مَن یَجحَدُ مَن

خَصَّهُ اللهُ بآىٍ و سُوَر؟

 

که بود منکر آن آیت حقّ

که بود نَعتِ وی آیات و سور؟

 

على علیه السلام آیت عظماى خدا است آیا انکار کرده می‌شود کسى که خداوند براى او آیه‌‏ها و سوره‏‌هایی اختصاص داده است؟

 

مَن أتى فیه نُصوصٌ بِخُصوص

هل بإجماعِ عوامٍ یُنکَر؟

 

آنکه مخصوص به نصّ‌هاست چسان

گردد از جمع عوامی منکر

 

کسى که در شأن او نصّ‌‏ها و روایات مخصوصى آمده باشد آیا می‌توان با اجماع مشتى عوام‌الناس منکر او شد؟

 

أسدُ اللهِ إذا صالَ و صاح

أبُو الایتامِ إذا جادَ و بَرَّ

 

شیر حقّ بود گهِ حمله به رزم

وز کرم بر همه ایتام، پدر

 

موقعی که حمله می‌کرد و صیحه می‌زد شیر خدا بود و موقع بخشش و احسان پدر یتیمان بود

 

وُدُّه أوجبُ ما فی القرآن

أوجَبَ اللهُ علینا و أَمَر

 

ز آنچه واجب شده اندر قرآن 

کرده حقّ مهر وِرا واجب‌تر

 

دوستى آن حضرت واجب‏‌ترین امرى است که در قرآن آمده و خداوند او را به ما واجب فرموده است

 

مُدّعی حُبِّ عَلىٍّ و عِداه

مِثلُ مَن أنکرَ حَقّاً و أَقَرّ

 

دوست‌دارِ علی و دشمن او

آن بود مؤمن و این یک کافر

 

کسی که ادعاى دوستى آن حضرت و مخالفین او را دارد مانند کسى است که حقى را انکار کند و هم بدان اقرار نماید

 

یا علیّ، عَبدُکَ یَغدُو و یَرُوح

مِن مَعاصِیهِ بِخوفٍ و خَطَر

 

یا علی، بنده‌ات اندر شب و روز

باشد از خوف معاصی به خطر

 

علی جان، بنده تو شب و روز به‌خاطر گناهان و معصیت‌هایش در حالت خوف و ترس است

 

أتلفَ العُمرَ وَحیداً و حَصُور

دَقَّهُ الدهرُ بشَیبٍ و کِبَر

 

عمر بگذاشته بی‌همسر و جفت

دهرِ دون کوفته او را به کبر

 

عمرش را در تنهایی تباه کرده و روزگار او را پیر و ناتوان کرده است

 

طالَ ما یَأمُلُ منکَ نَظَرا

هل أتی مُرتَقِبٌ مِنکَ نَظَر

 

دیرگاهی است امیدش نگهی است

از تو آیا رسد اینش آخر؟

 

دیرزمانی است که در انتظار یک نظر لطف توست، آیا آن نگاه روزی‌اش می‌شود؟

 

لِذَراریکَ صَلوةٌ و سَلام

شارقُ العالَمِ ما لاحَ وَ ذَر

 

باد بر آل کرامت صلوات

تا که خور می‌زند از مشرق سر

 

همواره درود خدا بر شما و خاندان پاک شما

 

لِحُماکَ نَفَحاتُ البرکات

کلّما جاءَ نَسِیمٌ بِسَحَر

 

بر طرفدار تو بادا برکات

می‌وزد تا که نسیمی به سحر

 

پیوسته برکات الهی نثار شیعیان و پیروان شما باد!

 

منبع:

کتاب ولایت‌نامه؛ سایت ابوتراب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات (۱)

  • پرنیان اصلانی
  • سلام
    ببخشید هر روز میام اینجا برای حدیث روز و حدیثی جدید اما همین احادیث متبرکه و تکراری هست.
    اسم اینجا احادیث روز و حکمت های نهج البلاغه هست اگه جدید نمیذارین خب بگین دیگه؟
    ممنونم
    پاسخ:
    سلام بانـــو اصلانی گرامی
    بله حق با شما ست لکن من دست تنها هستم و هنوز نتوانسته ام به سایت یک نظم خوب بدهم. 
    دعا بفرمائید توفیق حاصل شود انشاءالله درست می شود. 
    من معتقد هستم تفکر و تأمل نسبت به چند حکمت از مولا علی علیه السلام و عمل به آنها بسیار در زندگانی همه ی ما گره گشا خواهد بود... 
    بسیار متشکر از تذکر شما
    خوش آمدید بانـــو

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی