تو را به جان شعر من

مباحث شعر‌‌‌، ادبیات و زبان پارسی

تو را به جان شعر من

مباحث شعر‌‌‌، ادبیات و زبان پارسی

تو را به جان شعر من

با سلام
این وب بیشترین تلاش خود را در جهت زنده نگاه داشتن ادبیات فارسی، به یاری خدا خواهد داشت...
از همکاری شعرای کلاسیک، نو به انضمام سپید و اهل ادب و هنر ایرانی استدعای همکاری دارم.
همچنین نظرات و پیشنهادات علاقه مندان به ادبیات فارسی به علاوه ی دوستان محقق و پژوهشگر می تواند راهگشای ما باشد که کمال امتنان از همگی شما خوبان را دارم.
با کمال احترام
محمدکریم نقده دوزان "مریزادخراباتی"

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

 

 

 

بنام او

 

سخنی در شعر و هوشِ مصنوعی

 

 

دکلمه، مریم حیـــدرزاده
دریافت

 

 

 

محتسب و مست، پروین اعتصامی

آواز پرواز همای
دریافت

 

 

سلام

همه بر این نکته واقف هستیم شعر

از ابتدا با ضرب آهنگی دلنواز و شورانگیز سروده می شده و در هر سبک و قالبی آهنگ بخصوصی داشته تا شعرِ نو و سپید حتی شعرِ آزاد

 

شعر باید خیال انگیز باشد حال می خواهد موزون باشد یا نه اما بسیاری از بزرگان فرهنگ و ادب معتقدند شعر الزامأ باید موزون و بعضی دیگر  وزن را الزام آور نمی دانند اما

در خصوص قافیه نظرها متفاوت نبوده و آن را الزامی برای شعر برشمرده اند.

اما بعضی از قُدما می گویند هر حرفی که خیال انگیز باشد شعر محسوب می شود. از این رو بسیاری از شعرای معاصر دست به ابداعاتِ زیبا و مسحور کننده ای فرو برده اند،مانند نیما یوشیچ، سهراب سپهری و بزرگان دیگری چون امیر هوشنگ ابتهاج  سایه  سلطان غزل معاصر و نو سرایِ زیبا اندیش.... 

بر همین اساس

بسیاری هم بر این عقیده استوارند شعر همین که خیال انگیز و احساس پرداز باشد خود هنر است در غیر اینصورت شعر محسوب نمی شود

عنوانِ مثال در شعر سپید می توان اشاره

کرد به: 

چرا نامت را آرش گذاشتند؟ 

تو که تیری از کمان رها نکرده بودی

فقط خبرت را در تیر آوردند

کدامین خنده ها شبیه خنده های توست

 

و در شعری دارم: 

وقتی باد دامنِ تو را میلرزاند

و آن را بالا می زد

دلم ز شوق گل گل های دامان تو

وقتی از پشت درختِ انار نگاهت می کردم

حواس ام به خودم نبود  

یک بار که چادرت را باد با خود بُرد

و نگاهم به گیسوانِ بلندِ سیاهِ تو افتاد

باد در آن گندمزار 

موهای پریشان تو را

در هوا به رقص در آورده بود

الی آخر.... 

یا در مثنوی آورده ام: 

سوزی به جگر نهفته دارم

حرفی زِ دلم نگفته دارم

و می گویم: 

بارانِ گُهَر دگر نبارَد

اندر کَنَفِ سخن نیارد

شوری که درونِ سینه می تاخت

با سوز و نوا سَحاب می ساخت

الی آخر 

 

یا مجدد کلاسیک غزل 

زنده یاد حسین منزوی زنجانی تصنیف بسیار زیبایی دارد با اسم غزل گلهای اطلسی: 

 

دوست دارم تا دستاتو داشته باشم

تا تمومِ خوبی هاتو داشته باشم

دوست دارم تو باشی و من زیرِ سایه ات

همه ی صلح و صفاتو داشته باشم

 

انصافأ این شعر خواننده را به رقص می آورد همانگونه که عالمِ هستی در حس و حالِ رقص هستند زیبا می نوازند و دوست می دارد خالق هستی شاد بودن را... 

 

در جای دیگر می گوید: 

ای آسمان که سایه ی ابر سیاه تو

چون پنچه ای بزرگ گلویم را فشرده است

باری به روی دوش زمین تو نیستم

من اطلس ام که بارِ جهان ام به گُردِه است

و این شعر غم انگیز بیان می دارد این جهان برای من تنگ است و مایل به نشاطِ ابدی ست. 

سلطان غزل حسین منزوی

 

یا اوحدی مراغه ای می گوید: 

مست آمدم امشب که سرِ راه بگیرم

یک بوسه به زور از لبِ آن ماه بگیرم

دانم که دهد عقلِ نکو خواه مرا پند

لکن عجب از زور به ناگاه بگیرم

 

و یا در شعر نو چه دلنشین فریدون مشیری می گوید: 

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم 

خیره به دنبال تو گشتم

الی آخر  

 

از نظر همه اشعار فوق تمام شان خیال انگیز و با رعایت قافیه هستند حتی در شعر سپید اول

 

مقصود این است: 

 

هر شعری یا نوشته ای که آهنگ موزون یا

 دستنوشته ای احساس انگیز از نظرِ قُدما و اهالی فنِّ حال، شعر محسوب می شود که اطلاق آن از کلاسیکِ عاشقانه، عرفانی، حماسی تا شعرِ نو، که بسیار ذهن را با اینکه ردیف و وزن ندارد اما به قافیه احترام دارد شُوری در دل و سر می اندازد و آهنگِ خاصی دارد حتی در شعرِ سپید که هم حزن آور و هم احساس شور انگیز دارد. 

 

سبک: 

معنای سبک در شعر یعنی گداختن، ذوب کردن که شاعر با دانش خود قالبی در ذهن از آن می سازد برای ریختن واژه های خود درون او 

 

شاعر می داند چه می خواهد بگوید و با مهارت خود قالبی با وزنی متعارف در نظر می گیرد تا وقتی که حس و حال آن به او دست داد بدون اتکا به قافیه شروع به سرودن می کند و در ابیات هر کجا قافیه تنگ شد موضوع را برای آن رها نمی کند و به سرایش خود تا پایان ادامه

می دهد. 

اینجاست که شاعر واژگان و شعور با احساس خود را با حال و هوای خود می گدازد تا ذوب شده و در قالب مد نظر اش می ریزد. اگر جنس سخن شاعر ارزشمند و زیبا باشد مانند طلای ذوب شده ای ست که در قالب شعر با سبک خود ریخته است. 

حال نوبت سوهان کاری و جلا دادن طلای در مثال است که همان واژه ها و تنگنای قافیه از برای او می باشد

که ممکن است چنین موردی برایش پیش نیاید. 

 

زمانی که شعر خود را در حضور همگان ارایه نمود آن زمان است که هوش از سر مخاطب می رباید و او را در فحوای سخن خود فرو می برد که این هنر نباید در ادبیات فارسی به فراموشی سپرده شده و همه به اشعاری که برای همگان قابل فهم و درک نیست و فحوایی برای ربودن ذهن و عقل ندارد خود را سوق داد و با واژگان بیگانه ادب و زبان شیرین فارسی با یک دنیا کلماتِ سرشار از ایهام

را به خاطر نتوان آورد  

 

حقیر نه در مقامی هستم که بخواهم با ذهن زیبای قشر جوان دستور یا جبر قائل شده باشم بلکه خود شاگردی کوچک در برابر گفتار و اشعار این

قشر زیبا اندیش و دلربا هستم. 

 

نام مقاله را هوش مصنوعی نهاده ام چرا که بسیاری از دوستان در سرایش شعرهای آنان تصنعی به نظر می آورد که کاملأ مشخص است او آن شعری که به اشتراک گذاشته را

نسروده است   

چرا؟ 

چون تمام تجربه ام را به کار می گیرم و در

عمقِ شعر به کنکاش می پردازم  

بعضی از دوستان را می بینم اشعارشان مناجات است و کلاسیک و در آن برایم مشهود است این سخنان تکراری هستند و تنها برای تسخیر آن با کمک هوش مصنوعی قالب آن را تعویض کرده و واژگان را جابجا نموده اند که جای بسی تأسف دارد.  

نه تنها کلاسیک شعر نو هم به همین صورت

شعرِ زیبایِ سپیدِ دلنواز هم به همین گونه

چرا باید هوش مصنوعی را برای این مقاصد به کار گرفت؟ و شعری برای او که عاری از درک و شعور است گفت و چند واژه ی دلخواه دیگر با کلماتی نا مأنوس اضافه نمود تا سریع در طی زمان کسری از ثانیه هوش مصنوعی در صورت درخواست مکرر چند شعر برای او بنویسد و آخر سر کپی و منتشر کند   

 

برای نمونه: 

از هوش مصنوعی خواستم با واژه های

 گیسوان تو در باد  شعری بگوید

در کسری از ثانیه نوشت یا گفت: 

 

گیسوانِ تو در بادِ هوا می پیچد

گر نه از زلف تو باد صبا می پیچد !

 

مجدد خواستم با به کار گرفتن چند واژه؛ شعری سپید بسراید✓

ببینید: 

 

✓✓✓

 

تصویر را مشاهده نمائید: 

 

 

 

با دستکاری می توان شعر ساخت. 

از ابتدا تا اکنون همه گفته و می گویند شعر سرودن، می گوئیم بسرای. 

البته ساختن هم همان معنا را می تواند در بر بگیرد. لکن گذاشتن کلمات در کنار هم هنری نیست، ادب و فرهنگ آفرین نیست و نخواهد بود. 

 

اخیرأ بسیاری از نویسندگان مطالب آگهی و سایرین برای مقاله موضوع به هوش مصنوعی

می دهند و پاسخ هوش مصنوعی را باز نشر می دهند. 

 

با بارگیری یک فایل هوش مصنوعی برای فلان موضوع همه چیز را راحت می کند اما ادبیات پارسی را نباید با این ابزار مصنوعی

در آمیخت.

 

مگر خداوند به قلم قسم یاد نکرده؟ 

 

قصه و قضیه را دِرام نمی کنم و تنها از دوستان و بزرگان فرهنگ و ادب خواهشمندم

به هوش باشند و بیدار  

 

امتحان این سخن سهل و آسان است

با هوش مصنوعی سخن بگوئیم و از او تشکر کنیم و خسته نباشید بگوئیم

سریع پاسخ می دهد من هوش مصنوعی هستم

و حرف تو را نمی دانم چیست . 

 

 

در خانه ی هوش اگر کسی بنشسته

سر تا قدم اش بنورِ حق پیوسته

 

با احترام و درود بی پایان

 

محمدکریم نقده دوزان

سیزده ام مهر ماه 1402

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی