بسم الله الرحمن الرحیم
همه چیز درباره فریدون مشیری
به روایت دانشنامه آزاد ویکی پدیا
شعر کوچه با صدای فریدون مشیری:
دانلود رایگان
دریافت
اشعار، تصنیف، آلبوم های فریدون و...
کوچه:
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینi عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم: حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
*"فریدون مشیری"*
دانلود رایگان:
دریافت
زندگینامه ی فریدون مشیری
دانشنامه آزاد ویکی پدیا:
فریدون مُشیری (۳۰ شهریور ۱۳۰۵ – ۳ آبان ۱۳۷۹) شاعر معاصر ایرانی بود.
فریدون مشیری | |
---|---|
عکسی از فریدون مشیری | |
زاده |
۳۰ شهریور ۱۳۰۵ |
محل زندگی |
|
درگذشته |
۳ آبان ۱۳۷۹ (۷۴ سال) |
آرامگاه |
|
پیشه |
شاعر، روزنامهنگار |
زمینه کاری |
شعر فارسی |
همسر(ها) |
اقبال اخوان |
فرزند(ان) |
بهار، بابک |
پدر و مادر |
ابراهیم مشیری افشار |
وبگاه |
زندگیویرایش
فریدون مشیری در سیام شهریور ۱۳۰۵ در تهران خیابان ایران (خیابان عین الدوله) به دنیا آمد. پدربزرگ پدری او میرزا محمود خان مشیر در عصر قاجار امور مخابراتی غرب ایران را اداره میکرد و به دلیل مأموریت اداری به همدان منتقل شده بود. پدرش ابراهیم مشیری افشار در سال ۱۲۷۵ خورشیدی در همدان متولد شد، در روزهای جوانی به تهران آمد و از سال ۱۲۹۸ در وزارت پست مشغول خدمت گردید. مادرش نام خورشید و لقب اعظمالسلطنه داشت و پدر مادرش میرزا جواد موتمنالممالک از اشرافزادگان قاجار و نماینده اولین دوره مجلس شورای ملی بود که در عین حال ادیب و شاعر نیز بود و با تخلص «نجم» شعر میسرود. از این رو فضلالله بایگان که از پیشگامان تئاتر نوین ایران است، دایی فریدون مشیری محسوب میشد.[۱]
فریدون مشیری سالهای اول و دوم تحصیلات ابتدایی را در تهران انجام داد و سپس به علت مأموریت اداری پدرش به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت و سه سال اول دبیرستان را در دارالفنون گذراند و آنگاه به دبیرستان ادیب رفت. به گفتهٔ خودش: «در سال ۱۳۲۰ که ایران دچار آشفتگیهایی بود و نیروهای متفقین از شمال و جنوب به کشور حمله کرده و در ایران بودند ما دوباره به تهران آمدیم و من به ادامه تحصیل مشغول شدم. دبیرستان و بعد به دانشگاه رفتم. با اینکه در همه دوران کودکی… از استخدام در ادارات و زندگی کارمندی پرهیز داشتم ولی… در سن ۱۸ سالگی در وزارت پست و تلگراف مشغول به کار شدم و این کار ۳۳ سال ادامه یافت.»
تحصیلاتویرایش
مشیری همزمان با تحصیل در سال آخر دبیرستان در اداره پست و تلگراف مشغول به کار شد. در همان سال مادرش در سن ۳۹ سالگی در گذشت که اثر عمیقی در او بر جا گذاشت. سپس در آموزشگاه فنی وزارت پست و تلگراف مشغول تحصیل گردید. روزها به کار میپرداخت و شبها به تحصیل ادامه میداد. از همان زمان به مطبوعات روی آورد و در روزنامهها و مجلات کارهایی از قبیل خبرنگاری و نویسندگی را به عهده گرفت. بعدها در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل ادامه داد. اما کار اداری از یک سو و کارهای مطبوعاتی از سوی دیگر، در ادامهٔ تحصیلش مشکلاتی ایجاد میکرد. سرانجام تحصیل را رها کرد اما کار در مطبوعات را ادامه داد. از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفکر بود. این صفحات به تمام زمینههای ادبی و فرهنگی از جمله نقد کتاب، فیلم، تئاتر، نقاشی و شعر میپرداخت. بسیاری از شاعران مشهور معاصر، اولین بار با چاپ شعرهایشان در این صفحات معرفی شدند. مشیری در سالهای پس از آن نیز تنظیم صفحه شعر و ادبی مجله سپید و سیاه را برعهده داشت. در همان سالها با مجلهٔ سخن به سردبیری پرویز ناتل خانلری همکاری داشت. وی در سال ۱۳۵۰ به شرکت مخابرات ایران انتقال یافت و در سال ۱۳۵۷ از خدمت دولتی بازنشسته شد.
سالشمار فریدون مشیری
|
۱۳۰۵ |
• تولد فریدون مشیری سی ام شهریور در تهران، خیابان عین الدوله (خیابان ایران) |
|
۱۳۱۱ |
• شروع تحصیل در دبستان ادیب، پشت مسجد سپه سالار |
|
۱۳۱۳ |
• حرکت به مشهد و سکونت در آنجا و تحصیل در دبستان همت |
|
۱۳۱۹ |
• ادامه تحصیل در دبیرستان شاهرضا در مشهد |
|
۱۳۲۰ |
• بازگشت به تهران و ادامه تحصیل در دبیرستان ادیب و دارالفنون |
|
۱۳۲۳ |
• چاپ شعر «فردای ما» در روزنامه ایران ما |
|
۱۳۴۸ |
• شروع به تحصیل در دانشگاه تهران در رشته حقوق قضایی |
|
۱۳۲۴ |
• درگذشت مادر در ۲۸ خرداد در ۳۹ سالگی • ادامه تحصیل در آموزشگاه فنی وزارت پست و تلگراف و تلفن (بعدها دانشکده مخابرات) |
|
۱۳۲۷ |
• انتقال به اداره تلگراف تجریش با سمت تلگرافچی مورس |
|
۱۳۲۸ |
• خبرنگار روزنامه «شاهد» جبهه ملی درمجلس شورای ملی و آغاز فعالیتهای مطبوعاتی |
|
۱۳۳۳ |
• ازدواج با اقبال اخوان دانشجوی رشته نقاشی دانشگاه تهران ـ آغاز همکاری با مجله روشنفکر به مدت۱۸ سال |
|
۱۳۳۴ |
• انتشار کتاب «تشنه طوفان» در نوروز • تولد دخترش بهار در آبان ماه |
|
۱۳۳۵ |
• انتشار کتاب «گناه دریا» |
|
۱۳۳۶ |
• انتشار چاپ دوم تشنه طوفان با افزودههایی به نام «نایافته» |
|
۱۳۳۸ |
• تولد پسرش بابک در اسفند ماه |
|
۱۳۳۹ |
• اول اردیبهشت انتشار شعر کوچه |
|
۱۳۴۰ |
• انتشار کتاب «ابر» • همکاری دائمی با مجله سخن به مدیریت شادروان دکتر خانلری |
|
۱۳۴۱ |
• عضویت در شورای نویسندگان رادیو ایران |
|
۱۳۴۴ |
• دریافت دیپلم ششم ادبی و راه یافتن به دانشگاه تهران |
|
۱۳۴۵ |
• انتشار کتاب «یکسو نگریستن» ماجراهای شیخ ابوسعید ابوالخیر |
|
۱۳۴۶ |
• انتشار چاپ دوم کتاب «ابر» با افزودههایی به نام «ابر و کوچه» |
|
۱۳۴۷ |
• انتشار کتاب «بهار را باورکن» • شعر خوانی در شهر کرمان |
|
۱۳۴۸ |
• انتشار کتاب «پرواز با خورشید» |
|
۱۳۴۹ |
• انتشار کتاب «برگزیده اشعار» در قطع جیبی |
|
۱۳۵۰ |
• همکاری با شورای موسیقی رادیو ایران • سخنرانی در رضاییه شیراز و مدرسه عالی دماوند • مدیرکل روابط عمومی شرکت مخابرات |
|
۱۳۵۲ |
• مسافرت به اروپا، بازدید از شهرهای هامبورگ، پاریس |
|
۱۳۵۳ |
• شرکت در سمینار شاهنامه فردوسی |
|
۱۳۵۴ |
• مسافرت به لندن برای بازدید از نمایشگاه هنر اسلامی • مشاور مطبوعاتی مدیر عامل شرکت مخابرات ایران |
|
۱۳۵۶ |
• انتشار کتاب «از خاموشی» • مسافرت به هندوستان، سخنرانی درکشمیر برای استادان زبان فارسی در سراسر هند |
|
۱۳۵۷ |
• دریافت حکم بازنشستگی پس از ۳۳ سال خدمت اداری در فروردین ماه • استخدام در شرکت عمران و نوسازی تهران تا بهمن ماه |
|
۱۳۶۰ |
• درگذشت پدر |
|
۱۳۶۴ |
• انتشار کتاب «گزینه اشعار» (ریشه در خاک) |
|
۱۳۶۵ |
• انتشار کتاب «مروارید مهر» |
|
۱۳۶۷ |
• انتشار کتاب «آه، باران» |
|
۱۳۷۱ |
• انتشار کتاب «از دیار آشتی» |
|
۱۳۷۲ |
• انتشار کتاب «با پنج سخن سرا» |
|
۱۳۷۵ |
• انتشار کتاب «لحظهها واحساس» شب شعر در آلمان در شهریور ماه |
|
۱۳۷۷ |
• انتشار مجموعه «یک آسمان پرنده» در امریکا و سخنرانی و شعرخوانی در ۲۳ شهر و ایالت • انتشار مجموعه «دلاویزترین» • انتشار نوار شب شعر در آلمان و سخنرانی در فرانکفورت، برلین، دوسلدرف • انتشار مجموعه «زیبای جاودانه» با مقدمه عبدالحسین زرین کوب • انتشار کتاب «آواز آن پرنده غمگین» |
|
۱۳۷۸ |
• انتشار چاپ هفدهم مجموعه پرواز با خورشید • برگزاری مراسم بزرگ و بی سابقه برای گرامیداشت فریدون مشیری به وسیله جوانان فرهنگ دوست در پارک نیاوران در شهریور ماه و اهدای کتاب «جشن نامه» به فریدون مشیری • انتشار کتاب جشن نامه فریدون مشیری با عنوان «به نرمی باران»، • سخنرانی در بزرگداشت بزرگان موسیقی در جزیره کیش • انتشار کتاب «شکفتنها و رستنها» مجموعه اشعار شعرای معاصر ایران، |
|
۱۳۷۹ |
• انتشار کتاب «تا صبح تابناک اهورایی»، بهار ۱۳۷۹ • سخنرانی در دانشگاه شیراز در خرداد ماه • شرکت در مراسم روز پزشک در همدان در شهریور ماه • درگذشت در بامداد سوم آبان |
سرودن شعرویرایش
مشیری سرودن شعر را از نوجوانی و تقریباً از پانزده سالگی شروع کرد. اولین مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگی او با مقدمه محمدحسین شهریار و علی دشتی در ۱۳۳۴ به چاپ رسید. خود او دربارهٔ این مجموعه میگوید: «چهارپارههایی بود که گاهی سه مصرع مساوی با یک قطعه کوتاه داشت، و هم وزن داشت، هم قافیه و هم معنا، آن زمان چندین نفر از جمله نادر نادرپور، هوشنگ ابتهاج (سایه)، سیاوش کسرایی، مهدی اخوان ثالث و محمد زهری بودند که به همین سبک شعر میگفتند و همه شاعران نامدار شدند، زیرا به شعر گذشته بیاعتنا نبودند. اخوان ثالث، نادرپور و من به شعر قدیم احاطه کامل داشتیم، یعنی آثار سعدی و حافظ و فردوسی را خوانده بودیم، در مورد آنها بحث میکردیم و بر آن تکیه میکردیم.»
موسیقیویرایش
مشیری توجه خاصی به موسیقی ایرانی داشت و در پی همین دلبستگی طی سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ عضویت شورای موسیقی و شعر رادیو را پذیرفت، و در کنار هوشنگ ابتهاج، سیمین بهبهانی و عماد خراسانی سهمی بسزا در پیوند دادن شعر با موسیقی، و غنی ساختن برنامه گلهای تازه در رادیو ایران در آن سالها داشت. علاقه به موسیقی در مشیری به گونهای بودهاست که هر بارسازی نواخته میشده مایه آن را میگفته، مایهشناسیاش را میدانسته، بلکه میگفته از چه ردیفی است و چه گوشهای، و بارها شنیده شده که تشخیص او در مورد برجستهترین قطعات موسیقی ایران کاملاً درست و همراه با دقت تخصصی بودهاست.
فریدون مشیری در سال ۱۳۷۷ به آلمان و آمریکا سفر کرد و مراسم شعرخوانی او در شهرهای کلن، لیمبورگ و فرانکفورت و همچنین در ۲۴ ایالت آمریکا از جمله در دانشگاههای برکلی و نیوجرسی بهطور بیسابقهای مورد توجه دوستداران ادبیات ایران قرار گرفت. در سال ۱۳۷۸ طی سفری به سوئد در مراسم شعر خوانی در چندین شهر از جمله استکهلم و مالمو و گوتنبرگ شرکت کرد.
معروفترین شعر وی «کوچه» نام دارد که در اردیبهشت ۱۳۳۹ در مجله «روشنفکر» چاپ شد. این شعر از زیباترین و عاشقانهترین شعرهای نو زبان فارسی است.
با توجه به علاقهای که وی به عرفان و تصوف ایرانی داشت، مجموعهای از ۱۰۰ ماجرا منسوب به ابو سعید ابوالخیر را باعنوان «یکسو نگریستن و یکسان نگریستن» و با مقدمهای به قلم جواد نوربخش در اوایل دهه ۱۳۴۰ منتشر نمود.[۲]
ازدواجویرایش
او در سال ۱۳۳۳ با خانم اقبال اخوان ازدواج کرد و اکنون دو فرزند به نامهای بابک و بهار از او به یادگار ماندهاست.
درگذشتویرایش
مشیری سالها از بیماری رنج میبرد و در بامداد روز جمعه ۳ آبانماه ۱۳۷۹ خورشیدی در ۷۴ سالگی در تهران درگذشت. آرامگاه او در بهشت زهرا، قطعهٔ ۸۸ (قطعهٔ هنرمندان)، ردیف ۱۶۴، شمارهٔ ۱۰ می باشد.
دربارهٔ مشیریویرایش
عبدالحسین زرینکوب در بارهٔ شعر مشیری مینویسد:[۳] «در طی سالها شاعری، فریدون از میان هزاران فراز و نشیب روز، از میان هزاران شور و هیجان و رنج و درد هرروزینه آنچه را به روز تعلق دارد، به دست روزگاران میسپارد و به قلمرو افسانههای قرون روانه میکند. چهل سالی – بیش و کم – هست که او با همین زبان بیپیرایهٔ خویش، واژه واژه با همزبانان خویش همدلی دارد… زبانی خوشآهنگ، گرم و دلنواز. خالی از پیچ و خمهای بیان ادیبانهٔ شاعران دانشگاهپرورد و در همان حال خالی از تأثیر ترجمههای شتابآمیز شعرهای آزمایشی نو راهان غرب.»
فریدون مشیری مجموعه اشعار خود را به صورت دکلمه اجرا نموده است.
دفترهای شعرویرایش
۱۳۳۴ تشنه طوفان
۱۳۳۵ گناه دریا
۱۳۳۷ نایافته
۱۳۴۰ ابر
۱۳۴۵ ابر و کوچه
۱۳۴۷ بهار را باور کن
۱۳۴۷ پرواز با خورشید
۱۳۵۶ از خاموشی
۱۳۴۹ برگزیده شعرها
۱۳۶۴ گزینه اشعار
۱۳۶۵ مروارید مهر
۱۳۶۷ آه باران
۱۳۶۹ سه دفتر
۱۳۷۱ از دیار آشتی
۱۳۷۲ با پنج سخنسرا
۱۳۷۴ لحظهها و احساس
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به فریدون مشیری در ویکیگفتاورد موجود است. |
۱۳۷۸ آواز آن پرنده غمگین
۱۳۸۴ نوایی هماهنگ باران
۱۳۸۴ از دریچه ماه
قطعات موسیقیویرایش
قطعات موسیقی که بر روی اشعار فریدون مشیری ساخته شدهاست.
ناز نگاه - علیرضا افتخاری (آلبوم ناز نگاه)
شور عاشقانه - علیرضا افتخاری (آلبوم شور عشق)
تصنیف گل بهاری - علیرضا افتخاری (آلبوم زیباترین)
بهشت آرزو - علیرضا افتخاری (آلبوم افسانه)
تصنیف شور آفرین -علیرضا افتخاری (آلبوم عطر سوسن)
تصانیف دل افروزتر از صبح و پاییز -علیرضا افتخاری (آلبوم پاییز)
با تمام اشک هایم - شهریار رومی (آلبوم زمزمه ای در بهار)
ساقی - شهریار رومی (آلبوم زمزمه ای در بهار)
عشق - شهریار رومی (آلبوم زمزمه ای در بهار)
همواره تویی - شهریار رومی (آلبوم زمزمه ای در بهار)
خاک پدران - شهریار رومی (آلبوم زمزمه ای در بهار)
کوچه - شهریار رومی (آلبوم زمزمه ای در بهار)
معراج - شهریار رومی (آلبوم زمزمه ای در بهار)
سفره سین - شهریار رومی (آلبوم زمزمه ای در بهار)
نمیخواهم بمیرم - شهریار رومی (آلبوم زمزمه ای در بهار)
زهر شیرین - شهریار رومی (آلبوم زمزمه ای در بهار)
زمزمه ای در بهار - شهریار رومی (آلبوم زمزمه ای در بهار)
دریای نگاه - شهریار رومی (آلبوم زمزمه ای در بهار)
سرود بهار (بوی باران)-فرهاد فخرالدینی/ فریدون فرهی - (گروه کر)
بهارم دخترم-فرهاد فخرالدینی / مرضیه
آخرین جرعه این جام-فرهاد فخرالدینی / مرضیه / محمد اصفهانی /علیرضا قربانی
تصنیف محو تماشا - همایون شجریان، علی قمصری
اشتیاق-فرهاد فخرالدینی / سیما بینا / علیرضا قربانی
نیایش-فرهاد فخرالدینی / محمد رضا شجریان
می ناب-روحالله خالقی / کاوه دیلمی
به تو می اندیشم -شهریار فریوسفی و منوچهر بیگلری/ محمد اصفهانی[۴]
دل تنگ-فؤاد حجازی / محمد اصفهانی
آلبوم لبریز-بابک مشیری
به تو میاندیشم- نصرالله معین
خوش به حال غنچههای نیمه باز-داریوش/فرید شبخیز / بیژن خاوری / محمدرضا شجریان، آلبوم بوی باران
کوچه (بی تو مهتاب)-خواننده و آهنگساز : حسین دهقان - نوازندگان : حسین دهقان و امیر حسین محمودی / سبک: پاپ
بهترین بهترین من/آزاده عظیمی/ گروه کر صمات
شبها که میسوخت/سهیل نفیسی
دام (نام ترانه: پرواز)/لوگا رامین ترکیان/مامک خادم/خسرو انصاری/گروه حقیقت انتخاب Axiom of Choice
با برگ (نام ترانه: حریق خزان) -مهیار علیزاده / علیرضا قربانی
تو نیستی که ببینی - حامد نیکپی
ستوه - پرناز پرتوی
شراب چشمان-محسن نامجو
گلچهره مپرس/ آلبوم: دلشدگان/ محمدرضا شجریان
آلبوم آه باران - محمدرضا شجریان
سرود زندگانی - داریوش / صادق نوجوکی
به یاران ندا میرسد - آلبوم: شیدایی / آهنگ: تصنیف یاران / خواننده: صدیق تعریف
شراب چشمان/خواننده:محسن نامجو/آهنگساز:احسان مطوری/آلبوم:سودای من
بُهت - خواننده و آهنگساز / احسان دستجردی / سبک:پاپ راک
تصنیف تو کیستی/ خواننده: همایون شجریان/ آلبوم: با ستارهها
سازوآواز بگذار که بر شاخهٔ این صبح دلاویز/ خواننده: محمدرضا شجریان/ آلبوم: بوی باران
پرکن پیاله را/ خواننده: محمدرضا شجریان/ آلبوم: جام تهی
بال رویایی عشق/ همایون شجریان
گرگ/ داریوش اقبالی
تصنیف ریشه در خاک/آلبوم امیرکبیر /شهرام ناظری
خون از رخم بشوی/همایون شجریان / آرش گورا
به کوشش و اهتمام محمد کریم نقده دوزان
اشعار فریدون مشیری:
گفت دانایی که: گرگی خیره سر،
هست پنهان در نهاد هر بشر!...
هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته می شود انسان پاک
وآن که با گرگش مدارا می کند
خلق و خوی گرگ پیدا می کند
در جوانی جان گرگت را بگیر!
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیری، گر که باشی هم چو شیر
ناتوانی در مصاف گرگ پیر
مردمان گر یکدگر را می درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند...
وآن ستمکاران که با هم محرم اند
گرگ هاشان آشنایان هم اند
گرگ ها همراه و انسان ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب؟ / فریدون مشیری
جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت
سر را به تازیانه او خم نمیکنم!
افسوس به دوروزه هستی نمیخورم
زاری بر این سراچه ماتم نمیکنم...
ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا!
زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز
شادم از این شکنجه خدا را،مکن دریغ
روح مرا در آتش بیداد خود بسوز !
ای سرنوشت،هستی من در نبرد توست
بر من ببخش زندگی جاودانه را!
منشین که دست مرگ زبندم رها کند/فریدون مشیری
در پشت چارچرخه فرسوده ای / کسی
خطی نوشته بود:
"من گشته ام نبود !
تو دیگر نگرد
نیست!"...
گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان:
ما را تمام لذت هستی به جستجوست.
پویندگی تمامی معنای زندگی ست.
هرگز
"نگرد! نیست"
سزاوار مرد نیست... / فریدون مشیری
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است... / فریدون مشیری
من نمیگویم درین عالم
گرم پو، تابنده، هستی بخش
چون خورشید باش
تا توانی
پاک، روشن
مثل باران
مثل مروارید باش فریدون مشیری
ای بینوا که فقر تو تنها گناه تست
در گوشه ای بمیر که این راه راه تست
این گونه گداخته جز داغ ننگ نیست
وین رخت پاره دشمن حال تباه تست
در کوچه های یخ زده بیمار و دربدر
جان میدهی و مرگ تو تنها پناه تست
باور مکن که در دلشان میکند اثر
این قصه های تلخ که در اشک و آه تست
اینجا لباس فاخر که چشم همه عذرخواه تست
در حیرتم که از چه نگیرد درین بنا
این شعله های خشم که در هر نگاه تست / فریدون مشیری
من سکوت خویش را گم کرده ام
لاجرم در این هیاهو گم شدم
من که خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
ای سکوت ای مادر فریاد ها
ساز جانم از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو ، راهی داشتم
چون شراب کهنه شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یاد ها
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت ای مادر فریاد ها
گم شدم در این هیاهو گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من
گر سکوت خویش را می داشتم
زندگی پر بود از فریاد من / فریدون مشیری
چنان فشرده شب تیره پا که پنداری
هزار سال بدین حال باز می ماند
به هیچ گوشه ای از چارسوی این مرداب
خروس ایه آرامشی نمی خواند
چه انتظار سیاهی
سپیده می داند ؟ / فریدون مشیری
دور یا نزدیک راهش می توانی خواند
هرچه را آغاز و پایانی است
حتی هرچه را آغاز و پایان نیست
زندگی راهی است
از به دنیا آمدن تامرگ
شاید مرگ هم راهی است
راهها را کوه ها و دره هایی هست
اما هیچ نزهتگاه دشتی نیست
هیچ رهرو را مجال سیر و گشتی نیست
هیچ راه بازگشتی نیست
بی کران تا بی کران امواج خاموش زمان جاری است
زیر پای رهروان خوناب جان جاری است
آه
ای که تن فرسودی و هرگز نیاسودی
هیچ ایا یک قدم دیگر توانی راند؟
هیچ ایا یک نفس دیگر توانی ماند ؟
نیمه راهی طی شد اما نیمه جانی هست
باز باید رفت تا در تن توانی هست
باز باید رفت
راه باریک و افق تاریک
دور یا نزدیک / فریدون مشیری
بهترین لحظه های روز و شبم
لحظه های شکفتن سحر است
که سیاهی شکسته پا به گریز
روشنایی گشوده بال و پر است / فریدون مشیری
باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد...
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سرو سینه گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد
هیچ یادت هست
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین... / فریدون مشیری
قفسی باید ساخت
هرچه در دنیا گنجشک و قناری هست
با پرستوها
و کبوترها
همه را باید یکجا به قفس انداخت
روزگاری است که پرواز کبوترها
در فضا ممنوع است
که چرا
به حریم جت ها خصمانه تجاوز شده است
روزگاری است که خوبی خفته است
و بدی بیدار است ... / فریدون مشیری
گفته می شد هر که با ما نیست با مادشمن است
گفتم آری این سخن فرموده اهریمن است
اهل معنا اهل دل با دشمنان هم دوستند
ای شما با خلق دشمن ؟ قلبهاتان از آهن است؟/ فریدون مشیری
بر خاک چه نرم می خرامی ای مرد
آن گونه که بر کفش تو ننشیند گرد
فردا که جهان کنیم بدرود به درد
آه آن همه خاک را چه می خواهد کرد/ فریدون مشیری
تاج از فرق فلک برداشتن ،
جاودان آن تاج بر سرداشتن :
در بهشت آرزو ره یافتن،
هر نفس شهدی به ساغر داشتن،
روز در انواع نعمت ها و ناز،
شب بتی چون ماه در بر داشتن ،
صبح از بام جهان چون آفتاب ،
روی گیتی را منور داشتن ،
شامگه چون ماه رویا آفرین،
ناز بر افلاک اختر داشتن،
چون صبا در مزرع سبز فلک،
بال در بال کبوتر داشتن،
حشمت و جاه سلیمانی یافتن،
شوکت و فر سکندر داشتن ،
تا ابد در اوج قدرت زیستن،
ملک هستی را مسخر داشتن،
برتو ارزانی که ما را خوش تر است :
لذت یک لحظه "مادر" داشتن! / فریدون مشیری
آیینه چون شکست
قابی سیاه و خالی
از او به جای ماند
با یاد دل که آینه ای بود
در خود گریستم
بی آینه چگونه درین قاب زیستم / فریدون مشیری
چرا از مرگ می ترسید
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
مپندارید بوم نا امیدی باز
به بام خاطر من می کند پرواز
مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است
مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است...
بهشت جاودان آن جاست
جهان آنجا و جان آنجاست...
نه فریادی نه آهنگی نه آوایی
نه دیروزی نه امروزی نه فردایی
جهان آرام و جان آرام
زمان در خواب بی فرجام
خوش آن خوابی که بیداری نمی بیند
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید
در این دوران که آزادگی نام و نشانی نیست
در این دوران که هر جا هر که را زر در ترازو ،زور در بازوست
جهان را دست این نامردم صدرنگ بسپارید
که کام از یکدیگر گیرند و خون یکدیگر ریزند
همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
چرا از مرگ می ترسید! / فریدون مشیری
شعر از مرحوم صغیر اصفهانی رحمة الله علیه
جان جهان، شجریان دانلود رایگان
دریافت
کپی و نشر تمام مطالب و تصاویر به غیر از نمایه و سر برگ سایت برای عموم علاقه مندان آزاد می باشد