تو را به جان شعر من

مباحث شعر‌‌‌، ادبیات و زبان پارسی

تو را به جان شعر من

مباحث شعر‌‌‌، ادبیات و زبان پارسی

تو را به جان شعر من

با سلام
این وب بیشترین تلاش خود را در جهت زنده نگاه داشتن ادبیات فارسی، به یاری خدا خواهد داشت...
از همکاری شعرای کلاسیک، نو به انضمام سپید و اهل ادب و هنر ایرانی استدعای همکاری دارم.
همچنین نظرات و پیشنهادات علاقه مندان به ادبیات فارسی به علاوه ی دوستان محقق و پژوهشگر می تواند راهگشای ما باشد که کمال امتنان از همگی شما خوبان را دارم.
با کمال احترام
محمدکریم نقده دوزان "مریزادخراباتی"

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
پیوندها

 
زندگینامهٔ صادق هدایت از تولد تا پایان زندگی

 

 

صادق هدایت

 

 

دانلودِ دعای یک لبِ مَست، پرواز همای: 
دریافت

 

دوران کودکی

صادق هدایت، شب سه شنبه ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ خورشیدی (۱۷ فوریه ۱۹۰۳) در خانواده ای اشرافی در تهران به دنیا آمد. در کودکی به دلیل ظرافت و زیبایی و داشتن موهای طلائی و چشمان آبی، همه ی افراد خانواده دوستش می داشتند. نام او را به رسم معمول بزرگ خانواده نیر الملوک(جد پدری هدایت) “صادق” نهادند.
یکی از نیاکان او، ”رضا قلی خان هدایت” نویسنده ی “مجمع الفصحا” ادیب نام آور دوره قاجاریه است. به گفته ی “محمود هدایت”:

((برادرم صادق،در همه ی دوره ی کودکی مایه سرگرمی بزرگ و کوچک خانواده بود.حرکات و گفتار شیرین و دلچسبش همه ی ما را سرگرم می کرد.در پنج شش سالگی خیلی زودتر از معمول و سن خودش،آرامش و سکوتی در او دیده می شد. شیطنت های بچگانه نداشت،غالبا در خودش فرو می رفت و از دیگر کودکان کناره می گرفت.

برادر صادق هدایت

دوران تحصیل و اولین خودکشی

او در سال ۱۲۸۷ وارد دوره ابتدایی در مدرسه علمیه تهران شد و پس از اتمام این دوره تحصیلی در سال ۱۲۹۳ دوره متوسطه را در دبیرستان دارالفنون آغاز کرد. در سال ۱۲۹۵ ناراحتی چشم برای او پیش آمد که در نتیجه در تحصیل او وقفه ای حاصل شد ولی در سال ۱۲۹۶ تحصیلات خود را در مدرسه سَن لویی تهران ادامه داد که از همین جا با زبان و ادبیات فرانسه آشنایی پیدا کرد.

در سال ۱۳۰۴ صادق هدایت دوره تحصیلات متوسطه خود را به پایان برد و در سال ۱۳۰۵ همراه عده ای از دیگر دانشجویان ایرانی برای تحصیل به بلژیک اعزام گردید. او ابتدا در بندر (گان) در بلژیک در دانشگاه این شهر به تحصیل پرداخت ولی از آب و هوای آن شهر و وضع تحصیل خود اظهار نارضایتی می کرد تا بالاخره او را به پاریس در فرانسه برای ادامه تحصیل منتقل کردند. صادق هدایت در سال ۱۳۰۷ برای اولین بار دست به خودکشی زد و در ساموا حوالی پاریس عزم کرد خود را در رودخانه مارن غرق کند ولی قایقی سررسید و او را نجات دادند. سرانجام در سال ۱۳۰۹ او به تهران مراجعت کرد و در همین سال در بانک ملی ایران استخدام شد. در این ایام گروه ربعه شکل گرفت که عبارت بودند از: بزرگ علوی، مسعود فرزاد، مجتبی مینوی و صادق هدایت. در سال ۱۳۱۱ به اصفهان مسافرت کرد در همین سال از بانک ملی استعفا داده و در اداره کل تجارت مشغول کار شد.

در سال ۱۳۱۲ سفری به شیراز کرد و مدتی در خانه عمویش دکتر کریم هدایت اقامت داشت. در سال ۱۳۱۳ از اداره کل تجارت استعفا داد و در وزارت امور خارجه اشتغال یافت. در سال ۱۳۱۴ از وزارت امور خارجه استعفا داد. در همین سال به تامینات در نظمیه تهران احضار و به علت مطالبی که در کتاب وغ وغ ساهاب درج شده بود مورد بازجویی و اتهام قرار گرفت. در سال ۱۳۱۵ در شرکت سهامی کل ساختمان مشغول به کار شد. در همین سال عازم هند شد و تحت نظر محقق و استاد هندی بهرام گور انکل ساریا زبان پهلوی را فرا گرفت. در سال ۱۳۱۶ به تهران مراجعت کرد و مجددا در بانک ملی ایران مشغول به کار شد. در سال ۱۳۱۷ از بانک ملی ایران مجددا استعفا داد و در اداره موسیقی کشور به کار پرداخت و ضمنا همکاری با مجله موسیقی را آغاز کرد و در سال ۱۳۱۹ در دانشکده هنرهای زیبا با سمت مترجم به کار مشغول شد.

بیوگرافی صادق هدایت

فعالیتهای ادبی

در سال ۱۳۲۴ به تاشکند(ازبکستان) رفت و دو ماه در آنجا بود و فراوانی نسخه های خطی ادب کهن ایران نظرش را به خود کشید. سپس در نخستین کنگره نویسندگان ایران – بزرگترین مجمع ادبی و هنری آن روزها- شرکت جست و برای “هیئت مدیره” ی این کنگره برگزیده شد. در این کنگره نام آوران ادبی ایران:بهار،نیما،کریم کشاورز،خانلری،طبری،علوی و… شرکت داشتند (۱۳۲۵).

در سالهای ۱۳۲۰به بعد با روشن تر شدن افق هنری و ادبی،هدایت از لاک تنهایی خود به در آمد و به فعالیتهای اجتماعی دست زد.اگر چه وابسته ی هیچیک از گروه های سیاسی آن روزها نشد،ولی با کوشندگان راه آزادی و هنرمندان پیشرو،همدلی و همراهی می کرد.داستانهای سگ ولگرد(۱۳۲۱)،حاجی آقا(۱۳۲۴)،فردا(۱۳۲۵) و توپ مرواری که واقعیت های اجتماعی را منعکس می کنند،و هدایت مستقیم و نا مستقیم از سیمای زشتکاران پرده بر می گیرد،فرآورده ی همین دوران است.

هدایت به گفته ی دوستانش خوش برخورد،بذله گو و مهربان بود و خود را – گر چه دیر- می توانست در دل دیگران جا کند.قامت متوسط،اندام باریک،حالت خونسرد،قیافه ی تودار،ظاهر لاابالی داشت.عینک میزد و همیشه سیگاری لای انگشتانش دیده می شد.دوستاتش در چهره ی او نوعی گیرندگی و زیبایی می دیدند.

هدایت با مجله های موسیقی،سخن،پیام نو و …همکاری داشت و نویسندگان آنها را راهنمایی می کرد و با اثار خود رونقی به آنها می داد.نخستین دوستانش: مسعود فرزاد،بزرگ علوی،مجتبی مینوی … بودند که با هم گروه “ربعه” را درست کرده بودند(در برابر ادیبان سبعه! که کارشان راست و ریست کردن نسخه های خطی و حاشیه نویسی بود.)

کافه نشینی هدایت و دوستانش دهن کجی به ادیبان رسمی بود،ادیبانی که با هرگونه اندیشه ی تازه و نوآوری هنری مخالفت می ورزیدند.دوستان بعدی هدایت:مسعود رضوی،خانلری،چوبک،انجوی شیرازی،حسن قائمیان… هر کدام در رشته ای از شاخه های فرهنگ و ادب کار می کردند و از شور و شوق او الهام می گرفتند.

هدایت از سال ۱۳۲۷ در اندیشه سفر به فرانسه – وشاید دیار خاموشان- بود و دیگر نمی توانست تاریکی محیط را برتابد.در این سالها با “کافکا” همدم و همدل شده بود،”مسخ” را ترجمه کرد(۱۳۲۹) و “پیام کافکا” را نوشت که یکی از پژوهش های مهم ادبی درباره ی “کافکا”ست.

هدایت در ۱۲ آذر ماه ۱۳۲۹ به فرانسه رفت و چهار ماه بعد در نوزدهم یا بیستم؟ فروردین ماه ۱۳۳۰ در پاریس با باز کردن شیر گاز،خودش را کشت.در منزلش که در کوچه “شامپیونه” واقع بود،جسدش را در حالیکه روی کف اطاق دراز کشیده بود و چهره ای بسیار آرام داشت،در کنار خاکستر آثار چاپ نشده اش یافتند.

 

 

ازدواج

صادق هدایت در طول عمر ۴۹ ساله خود هیچ ازدواج رسمی نداشت، اما طبق گفته دوستانش چندین رابطه عاشقانه و عاطفی در ایران و فرانسه را تجربه کرده بود.

عکس صادق هدایت و معشوقه اش ترز

 

علت دقیق خودکشی صادق هدایت:

صادق هدایت در سال ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ درعلت دقیق خودکشی صادق هدایت ۴۹ سالگی در آپارتمان اجاره ای اش در خیابان شامپیونه پاریس با گاز اقدام به خودکشی کرد

او چند روز قبل از خودکشی بسیاری از داستان های چاپ نشده اش را نابود کرد و در نهایت بعد از چند روز جنازه اش پیدا و در قبرستان پرلاشز پاریس قطعه ۸۵ به خاک سپرده شد.

بیوگرافی صادق:

هدایت در آخرین سفر با امید فراوانی قدم به پاریس می گذارد تا از فضای خفه کننده ایران دور شده و بقیه عمر را به دور از لکاته ها و خنزرپنزری ها بگذراند و از طرفی کتابهای خود را در فرانسه چاپ نموده و به شهرت و جایگاهی که لایق آن است برسد و با درآمد حاصل از آن زندگی ای مستقل، که در آن که زیر دین خانواده اش نباشد، تشکیل دهد.

هدایت با ویزای پزشکی دو ماهه و با عنوان بیمار روحی!!! برای معالجه عازم پاریس می شود و از این مساله بسیار دلخور است، اما بخاطر امیدی که در دل دارد زیر بار این ماجرا می رود.

شمارش معکوس دو ماهه شروع شده، اما در پاریس دوستش حسن شهید نورائی که در چاپ کتابهای هدایت کمک زیادی به او می کرد در بستر بیماری است و کاری از دستش ساخته نیست. هدایت حتی به دنبال ویزا برای رفتن به ژنو یا لندن است تا نزد دوستان خود یعنی جمالزاده یا فرزاد برود، اما به هر علتی جور نمی شود. مدت مرخصی کم کم رو به اتمام است و اگر هدایت دست خالی (مدارک پزشکی) به تهران بازگردد شغل خود را در دانشکده هنرهای زیبایی از دست می دهد و از دست رفتن شغل هم یعنی بی پولی و هدایت پیش از پیش سربار خانواده اش می شود و ازین موضوع متنفر است !

حال شهیدنورائی هم روز به روز وخیم تر می شود. و اما تیر خلاص؛ رزم آرا در تهران ترور می شود و امید هدایت به سفارت که قبل از ترور رزم آرا به واسطه نسبت خانوادگیش با وی ،هدایت را بسیار تحویل می گرفتند و احتمال آن بود که کار اقامتش را ردیف کنند و اکنون جواب سلامش را به زور می دهند نقش برآب می شود. ایده خودکشی که مدت زیادی با او بوده، دوباره جان می گیرد. به سراغ مصطفی فرزانه می رود تا پولی که به وی سپرده بود، را پس بگیرد و پول کفن و دفن را جدا و با مابقی آن خانه ای مجهز به گاز اجاره میکند و آدرسش را به هیچ کس جز یکی از دوستان دوره دبستان نمی دهد. تا این چند روز باقی مانده از اقامت را بدون مزاحمت دیگران خوش بگذراند و نهایت استفاده را از آن ببرد.

شهید نورایی شب قبل از خودکشی می میرد و هدایت را در تصمیمش مصمم تر می کند، اما تصمیم به خودکشی کافی نیست و به انگیزه بیشتر و جرات نیاز دارد، جرات و انگیزه لازم را همان عللی که خیلی از شما دوستان بدان اشاره کردید در طول زندگی به هدایت داده بودند و سرانجام راوی بوف کور در تعقیب گلدان راغه از پا میافتد. این بود نظر من درباره خودکشی هدایت نازنین ….

هرچند بازهم اشاره می کنم خودکشی هدایت مهم است نه آنقدر که شخصیت خود هدایت و داستانهایش را به حاشیه براند.

پ.ن ۱ : رزم آرا شوهرخواهر هدایت بود.
پ.ن ۲ : این دوست را به مهمانی مرگ دعوت میکند! هدفش این بود که جنازه اش بو نگیرد و از مرگش مطلع شوند. ساعت ۹ شب این دوست به در خانه هدایت می آید اما کسی در را نمی گشاید، تصمیم به بازگشت می گیرد اما از آنجا که هدایت فردی خوش قول بوده شکاک می شود و متوجه بوی گاز شده و در را باز کرده و ….

 

قبر صادق هدایت

مزار صادق هدایت در پاریس

آثار صادق هدایت

۱- سگ ولگرد ۲- سایه روشن ۳- سه قطره خون ۴- بوف کور ۵- زنده به گور ۶- دیوار ۷- آقا بالا ۸- انسان و حیوان ۹- فرهنگ فرهنگستان۱۰- کارنامه اردشیر بابکان ۱۱-فواید گیاهخواری ۱۲- سایه مغول ۱۳- افسانه آفرینش ۱۴- علوبیه خانم۱۵- نیرنگستان ۱۶- قضهٔ تیارت ۱۷- پیشگویی های زرتشت ۱۸- پروین دختر ساسان ۱۹- کاروان اسلام ۲۰- جیبِ پُر از خالی.. وَ.. ـ

 

به کوشش و اهتمام محمدکریم نقده دوزان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی