بسم الله الرحمن الرحیم
سیاوش شجریان
جان جهان دوش کجا بوده ای
فایل دانلود:
سلام دوستان گرامی
در این بخش شما می توانید اشعاری که
مایل هستید را ارسال نمائید.
اگر قبلأ ثبت نام کرده باشید، شعرهای
ارسالی شما عزیزان بدون تأیید قابل
مشاهده و در غیر اینصورت اشعار تان
پس از تأیید نمایش داده خواهد شد.
لطفأ نام شاعر را قید بفرمائید.
اشعار ارسالی شما در صفحه اصلی قرار می گیرد.
محسن چاوشی، ناوک
دریافت:
دریافت
صد سلام از من به گرمای دوصد
چندان عشق
از دل و جان بر تو بادا ای گل
خندان عشق
"خراباتی"
اشعار ارسالی شما:
نیست جز مِهر تو ای جان جهان در دل ما
تا به سُودای سَرِ زلفِ تــو دل بِنْهــادیــم
جز پریشانـــی خاطر نَبُـــوَد حاصل ما
از پِـــیِ معرفتِ عشق بیاور جامی
که جُز از باده دِگر حَلْ نَشَوَد مُشکِلِ ما
این جدائی نَفِتٰادی به میانِ من و یار
نَشُدی گَر تَنِ خاکــی بِمیٰانْ حائِلِ ما
تا غم روی تو در دل بِه نَهُفتَمْ جانا
عالمی کُشته زِ فیضِ غَمِ دل مایلِ ما
تا که خونریزیِ چَشمِ تو ندیدند به چِشم
کس ندانست زِ مَـــردم کِـــه بُوَدْ قاتلِ ما
نیستَم بیش ز ِجانی و از آن می ترسم
کـــه قبولت نَشَــــوَد تُحفۀ نا قابل ما
دل به دنیا چو نهادَم خبـــر از جان بِرِسید
رَخْـت بَربَنْــد کِــه اینجا نَبُــوَدْ منزل ما
گر چو «سینا» هَوَسِ بادِه کُنَـــم نیست عَجَب!
که بر این آب سِـرِشتَند اَز اوّل گِلِ ما
دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 13 ثانیه
#*آشنا*
ذوفنون:
نشاط انگیز و ماتم زایی ای عشق
عجب رسواگر و رسوایی ای عشق
اگر چنگ تو با جانی ستیزد
چنان افتد که هرگز برنخیزد
تو را یک فن نباشد، ذوفنونی
بلای عقل و مبنای جنونی
تو "لیلی" را ز خوبی طاق کردی
گل گلخانه ی آفاق کردی
اگر بر او نمک دادی تو دادی
بدو خوی ملک دادی، تو دادی
لبش گلرنگ اگر کردی تو کردی
دلش را سنگ اگر کردی تو کردی
به از "لیلی" فراوان بود در شهر
به نیروی تو شد جانانه ی دهر
تو "مجنون" را به شهر افسانه کردی
ز هجران زنی دیوانه کردی
تو او را ناله و اندوه دادی
ز محنت سر به دشت و کوه دادی
چه دلها کز تو چون دریای خون است
چه سرها کز تو صحرای جنون است
به "شیرین" دل ستانی یاد دادی
وز آن "فرهاد" را بر باد دادی
سر و جان و دلش جای جنون شد
گران کوهی، زعشقش بیستون شد
ز "شیرین" تلخ کردی کام "فرهاد"
بلند آوازه کردی نام "فرهاد"
یکی را بر مراد دل رسانی
یکی را در غم هجران نشانی
یکی را همچو مشعل بر فروزی
میان شعله ها جانش بسوزی
خوشا آنکس که جانش از تو سوزد
چو شمعی پای تا سر بر فروزد
خوشا عشق و خوشا ناکامی عشق
خوشا رسوایی و بدنامی عشق
خوشا برجان من، هر شام و هر روز
همه درد و همه داغ و همه سوز
خوشا عاشق شدن، اما جدایی
خوشا عشق و نوای بینوایی
خوشا در سوز عشقی سوختن ها
درون شعله اش افروختن ها
چو عاشق از نگارش کام گیرد
چراغ آرزوهایش بمیرد
اگر می داد "لیلی" کام "مجنون"
کجا افسانه می شد نام "مجنون" ؟
هزاران دل به حسرت خون شد از عشق
یکی در این میان *مجنون* شد از عشق
در این آتش هرآنکس بیشتر سوخت
چراغش در جهان روشنتر افروخت
نوای *عاشقان* در *بینواییست*
دوام *عاشقی ها* در *جداییست*
#مهدی سهیلی*****
ژاله صادقیان
لینک دانلود:
دریافت
*سروش غدیری*
مثل گلدانی کـــه از پروانگـــی بویی ندارد
دم به دم می سوزم از شمعی که سوسویی ندارد
هر نفس می میرم و می کوچم از شهری که آنجا
زیر سقف ســادگی هایش پرســـتویی ندارد
پیش دردم می نشینی، قصه می گویی از آدم
قصــه اویی که در آیینه مهــرویی ندارد
قصه کوه و عمو زنجیر باف و غول دریا
کودکی هایی که طعم خواب لولویی ندارد
قصــه پوشـــالی نا پهــلوانی هـــای او که
شیر بازوش اشکم و دم، یال و پهلویی ندارد
قهـرمانِ کوچه یِ ما ... راستش از تو چه پنهان
روی بازویش همین هایی که می گویی ندارد
باز با این حال او چشم و چراغ کوچه ماست
گر چه از آن روزها جز چشم بی سویی ندارد
قهــــرمانِ سـاده یِ بی ادعایِ کوچه یِ ما
دست و بازو داده در خون، زور بازویی ندارد
گل به گل گردیده ام پروانگی های تنش را
جز صدای سرفه این ویرانه کوکویی ندارد
گردبـــادِ بی قرارِ روزهایِ خشم و آتش
مثـل آن دیروزهــــا دیگر هیاهویی ندارد
هر نفس می میرد و می کوچد از شهری که آنجا
زیر سقف سادگی هایش پرستویی ندارد
#دکتر محمد حسین بهرامیان
پرواز همای
لینک دانلود:
دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 46 ثانیه
*محمد رضا کمالوند*
غزل:
عاشق شده ام، گناهم این است؛
درد دل بی پناهم این است.
صف بسته همیشه گرد من غم؛
من شاه غمم، سپاهم این است.
جز درد، نروید از گل من؛
من باغ غمم، گیاهم این است.
جوشد سر و خون به دل زند موج؛
من بحر غمم، رفاهم این است.
سنگ از نفسم، چو یخ شود آب،
در سینۀ تفته آهم این است.
شد موی سرم به رنگ کافور؛
پایان شب سیاهم این است.
با مرگ همیشه می ستیزم؛
در زنده دلی گواهم این است.
بارد ز ره وفا اگر تیر،
واپس نروم، که راهم این است.
شاعر:
#ابوالقاسم لاهوتی*
(متن ارسالی ذیل از نویسنده سایت)
لاهوتی شاعر شجاع کردستان ایران
که بعد از صدور
حکم اعدامش از ایران به شوروی
گریخت و در
تاجیکستان به کارش ادامه داد و
به وزارت فرهنگ
تاجیکستان منسوب شدو...
در هوایت بیقرارم، شهرام ناظری
کیفیت 320 عالی
دانلود فایل:
دریافت
سید خلیل عالی نژاد
دانلود از لینک:
دریافت
مدت زمان: 11 دقیقه 21 ثانیه
محمد رضا کمالوند
سیزده به در
من خود آن سیزده أم کز همه عالم به درم
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به رز و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود میگذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد توبس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم، چون یاقوت
شهریارا چکنم لعلم و والا گهرم
# سید محمدحسین بهجت تبریزی استاد شهریار رحمت الله علیه
من نیستم آن شیر که روباه بگیرم
مست آمدم امشب، که سر راه بگیرم
یک بوسه به زور از لب آن ماه بگیرم
دانم که: دهد عقل نکوخواه مرا پند
لیکن عجب ارپند نکوخواه بگیرم
تا هیچ کسم راز دل ریش نداند
این اشک روان بر رخ چون کاه بگیرم
هر چند بکوشید که بیگاه بیاید
من نیز بکوشم که ز ناگاه بگیرم
گر زانکه به بالای بلندش نرسد دست
در دست کنم زلفش و کوتاه بگیرم
از چاه ز نخ گر ندهد آب، چو دزدان
بر قافله عشق سر چاه بگیرم
دست ار به رکابش نتوانیم رسانید
باشد که عنان دل گمراه بگیرم
زان ساعد و زلف ار کمری سازم و طوقی
تاج از ملک و باج سر از شاه بگیرم
با "اوحدی" ار حیلت روباه کند خصم
من نیستم آن شیر که روباه بگیرم
#اوحدی مراغه ای*
شیدایی، سیاوش شجریان
رایگان:
دریافت
#سروش غدیری
تا به کی درخواب سنگین روزگارم بگذرد
زندگی در سنگ خارا چون شرارم بگذرد
چند اوقات گرامی همچو طفل نوسواد
در ورق گردانی لیل و نهارم بگذرد؟
بس که ناز کارنشناسان ملولم ساخته است
دست میمالم به هم تا وقت کارم بگذرد
بار منت بر نمیتابد دل آزادهام
غنچه گردم گر نسیم از شاخسارم بگذرد
با خیال او قناعت میکنم، من کیستم
تا وصالش در دل امیدوارم بگذرد؟
من که چون خورشید تابان لعل سازم سنگ را
از شفق صائب به خون دل مدارم بگذرد
#صائب تبریزی*"سروش غدیری" *
علیرضا افتخاری دریافت:
دریافت
#ali
من با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد
ویرانه نشینم منو بیت غزلم را
هرگز نفروشم به دوصد خانه ی آباد
من حسرت پرواز ندارم بدل آری
در من قفسی هست که می خواهدم آزاد
ای بال تخیل ببر آنجا غزلم را
کش مردم آزاده بگویند مریزاد
من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد
آرام چه می جویی از این زاده ی اضداد
من خواهم از این پس همه از عشق بگویم
یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد
مگذار که دندان زده ی غم شود ای دوست
این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد
#محمد علی بهمنی*ali*
افتخاری بارگیری رایگان:
دریافت
#MAHZIYAR
شعر ارسالی شما:
مهربانی از میان خلق دامن چیده است
از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است
وسعت از دست و دل مردم به منزل رفته است
جامهها پاکیزه و دلها به خون غلطیده است
رحم و انصاف و مروت از جهان برخاسته است
روی دل از قبلهی مهر و وفا گردیده است
پردهی شرم و حیا، بال و پر عنقا شده است
صبر از دلها چو کوه قاف دامن چیده است
نیست غیر از دست خالی پردهپوشی سرو را
خار چندین جامهی رنگین ز گل پوشیده است
گوهر و خرمهره در یک سلک جولان میکنند
تار و پود انتظام از یکدیگر پاشیده است
هر تهیدستی ز بی شرمی درین بازارگاه
در برابر ماه کنعان را دکانی چیده است
تر نگردد از زر قلبی که در کارش کنند
یوسف بیطالع ما گرگ باراندیده است
در دل ما آرزوی دولت بیدار نیست
چشم ما بسیار ازین خواب پریشان دیده است
برزمین آن کس که دامان میکشید از روی ناز
عمرها شد زیر دامان زمین خوابیده است
گر جهان زیر و زبر گردد، نمیجنبد ز جا
هر که "صائب" پا به دامان رضا پیچیده است
#صائب تبریزی*MAHZIYAR*
از من چرا رنجیده ای، علیرضا افتخاری
لینک دانلود:
دریافت
شعر ارسالی:
*سروش غدیری*
بیـا ببــین بــدون تـــــو چــــکار می کـــند دلم
هنــــوز هم به عشقـــت افتخار می کند دلم
خزان به ریشه اش دمیدوزرد شد رخش ولی
هــــوای ســـرخی گل و بــــهار می کــند دلم
اگر به قصد دلخوشی به سوی دشت می رود
بگو چــــرا همیشه غـــم شکار می کـــند دلم
دلــــم هـــــزار و یک غزل سروده از سکوت تو
ببین چـــــگونه هیـــــچ را هـــزار می کند دلم
زلال بـــــود و دردلـــــش نشان چــــهرۀ تو بود
تو رفتی و حــــکایت از غـــــــبار می کـــند دلم
دوباره در خیــــــال خود تورا به بنـــد می کشد
که از فــــــرارکردنـــت فــــــرار می کـــــند دلم
صدای ســــــــوت ممتــــدی اگر شنیده ای بیا
که قطره های اشـــــک را قطار می کــــند دلم
شاعــره؛:
#بانو میـــنا منتـــظری***
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد
ویرانه نشینم منو بیت غزلم را
هرگز نفروشم به دوصد خانه ی آباد
من حسرت پرواز ندارم بدل آری
در من قفسی هست که می خواهدم آزاد
ای بال تخیل ببر آنجا غزلم را
کش مردم آزاده بگویند مریزاد
من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد
آرام چه می جویی از این زاده ی اضداد
من خواهم از این پس همه از عشق بگویم
یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد
مگذار که دندان زده ی غم شود ای دوست
این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد