تو را به جان شعر من

مباحث شعر‌‌‌، ادبیات و زبان پارسی

تو را به جان شعر من

مباحث شعر‌‌‌، ادبیات و زبان پارسی

تو را به جان شعر من

با سلام
این وب بیشترین تلاش خود را در جهت زنده نگاه داشتن ادبیات فارسی، به یاری خدا خواهد داشت...
از همکاری شعرای کلاسیک، نو به انضمام سپید و اهل ادب و هنر ایرانی استدعای همکاری دارم.
همچنین نظرات و پیشنهادات علاقه مندان به ادبیات فارسی به علاوه ی دوستان محقق و پژوهشگر می تواند راهگشای ما باشد که کمال امتنان از همگی شما خوبان را دارم.
با کمال احترام
محمدکریم نقده دوزان "مریزادخراباتی"

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

اندیشه های ژرف

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 


اندیشه های ژرف

 

زنده یاد استاد زبر دست و پارسا محمد حسین شهریار "علیه الرحمة" 

با سلام و عرض ادب محضر تمامی دوستان

همگان بر این نکته واقفیم که هنر بخصوص فرهنگ، ادبیات، و... غریب افتاده اند و درد 
دل در این وادی فراوان است قصد داشتم از بی کفایتی مسئولین امر سخنی به میان 
بیاورم که با کمی تأمل متوجه شدم ارزش سخن گفتن را هم ندارند.

 

الغرض دوستان، فرهنگ و ادب ایران زمین غریب افتاده است، بدون هیچ مقدمه ای می 
پردازم به اصل موضوع و مستقیم می روم سر اصل مطلب مهمی که مد نظر دارم.

همانطور که می دانیم ماده تاریخ در اشعار کلاسیک زمانی برای خود از جایگاه والایی 
برخوردار بوده و هنوز ادیبان و خردمندان کهنه کار یعنی شعرا زبر دست از این ابزار 
سخت و در عین حال زیبا نهایت بهره را می برند و در اشعار خود از این هنر بسیار سخت 
استفاده می کنند.

با این اوصاف بسیاری از شعرای جوان شاید نام ماده تاریخ را هم نشنیده اند مختصر 
توضیحی در بابماده تاریخ می دهم و شاهکار شاعری جوان و زبر دست که در اوج جوانی 
استادی چیره دست می باشد را معرفی می نمایم.

ماده تاریخ در اصل زمان واقعه، حادثه، یا تولد و مرگ شخص یا احداث بنایی یا وفات 
عزیز یا بزرگی و مثل های فراوان دیگری را نشان می دهد که با ظرافت و هنر خاصی در 
شعر کنجانده می شده و می شود.

از باب مثال با محابه ی حروف ابجد و تبدیل آن به واژه هایی خاص یک جمله ی کوتاه 
ساخته می شود که در دل ابیات شعر به عنوانماده تاریخ لحاظ شده و جمع حروف ابجد 
واژه های مد نظر به عنوان مثال تاریخ وفات شخصی که در سوگش شعری را سروده اند نشان 
می دهد و بیان می کند مانند این جمله (منصور شهاب رفت) که مجموع حروف این جمله با 
محاسبه یحروف ابجد می شود 1374 و این تاریخ همان ماده تاریخ برگرفته شده از جمله ی 
مذکور است.

ماده تاریخ را برای سهولت در این امر می توان به دو روش استخرا کرد اگر به قول 
معروف شاعر هنگام استخراجماده تاریخ، مد نظرش سال قمری بود و قافیه بر وی تنگ آمد 
و کار به دشواری و مشقت افتاد نظرش را به سال شمسی تغییر می دهد و آسانتر آن را 
استخراج نموده و در دل شعرش می گنجاند حتی برعکس از شمسی به قمری و روش های دیگر 
که استادی با مهارت خاص را طلب می نماید.

نام این مقاله را اندیشه های ژرف نهاده ام که در پیش به علت آن پی خواهیم برد.

با سؤال، شرح مسئله ی مد نظرم را آغاز می نمایم روی سخنم با اهل فن و آشنا با 
ادبیات وماده تاریخ است هر چند مخاطبینم تمام دوستداران اهل شعر و ادب می باشند.

آیا تا به حال در شعر نو یا سپید کاربردی از ماده تاریخ مشاهده نموده اید؟

پاسخ:

مسلمأ خیر و تح هیچ شرایطی مؤاکدأ باز هم خیر!

حقیر طبق مطالعام در این زمینه به این مهم پی بردم که هیچ شاعر نو سرای تا به 
حال یعنی1392/5/11 هجری شمسی دست به این کار بسیار زیبا و قابل تحسین و قابل تقدیر 
نزده است کهماده تاریخ را در شعر نو یا سپید لحاظ کرده باشد و برای اثباط این ادعا 
با چندین روش در مرورگرهای اینترنتی این مورد را به انحاء گوناگون جستجو (سرچ) 
نمودم اما اثری از این واقعه ی میمون و مبارک که توسط استاد جوان و تیزهوش دانا و 
حکیم به تمام معناجناب آقای مهدی آخرتی نیافتم.

این استاد زبردست در حوزه ی ادبیات شاعری توانا و معلمی دلسوز و گمنام است که 
بدون هیچ چشم داشتی در این حیطه با جوشش فراوان پر تلاش در این میدان می کوشد تا 
خدشه ای بر ادبیات ناب فارسی وارد نگردد.

وقتی ایشان یعنی استاد مهدی آخرتی را با این نو آوری و زایش سبکی جدید یافتم 
بلافاصله با این مقاله اقدام به ثبت نام ایشان در تاریخ ادبیات ایران نمودم مباد 
اینکه شخص یا اشخاصی سود جو و فرصت طلب از راه برسند و سر از تخم درآورده با قلب 
این مهم به دنبال مصادره و ثبت این اثر به نام خویش باشند.

چرا که علاج وقعه قبل از وقوع است...!

و

چرا عاقل کند کاری که باز آید پشیمانی...!

حقیر در این میان نه قصد خودنمایی دارم و نه سودی از این کار نصیم می شود فقط 
وظیفه ی انسانی خود میدانم تصویر و نمونه ای از این ماده تاریخ نو آوری شده با 
اندیشه ای ژرف از استاد ارجمند جناب آقای مهدی آخرتی 
را به نمایش بگذارم:

 

 


نمونه ای از اثر خلقشده توسط استاد آخرتی:

برای آرش:

چرا نامت را آرش گذاشتند؟

تو که تیری از کمان رها نکردی

فقط خبرت را در تیر آوردند

شاید بعضی اشخا با نگاهی کوتاه و سطحی از کنار این مهم عبور کنند و اهمیتی برایش 
قائل نشوند لکن بدیهی ست افرادی که نگاهشان به ادبیات بلند است متوجه این اتفاق به 
ظاهر معمولی می شوند که:

به قول معروف سلها دود چراغ خورده اند و انگشت بر شمع گرفته اند و به وضوح اهمیت 
و جایگاه والای این مهم را درک می کنند و نیک می دانند در خصوص این واقعه آیندگان 
به مباحثی پیرامون این رخ داد خواهند پرداخت و آن را جزعی از مسائل آموزشی و تدریس 
خود قرار خواهند داد.

حتی درک می کنند حقیر قصد بزرگ نمایی این واقعه را ندارم که ص البته اینچنین نیز 
می باشد قضاوت عجولانه در خصوص این دسته از مهمات کار آسانی نیست و به خصوص هر کسی 
با عدم اطلاع از این رخ دادی که حادث شده و به زیبایی رخ نمایان نموده و آرام آرام 
نقل محافل ادبی خواهد شد نباید شتابزده سخن به میان بیاورد و آن را عجولانه زیر 
تیغ نقد قرار دهد.

حقیر پیش بینی می کنم این امر با استقبال انبوه اهل فرهنگ و ادب بخصوص شعرا مواجه 
خواهد شد و شعرای نو سرا در این خصوص گوی میدان را یکی پس از دیگری خواهند ربود.

شاید بپرسید چرا حقیر خود چرا با شتابزدگی وارد این معقوله شده ام و عجولانه دست 
به قلم برده ام دلیلش را قبل از مطرح نمودن موضوع عنوان کردم و آن بیش از یک کلام 
نبوده و نیست و آن خوف از مصادره است.

در دفاع از خود به یکنکته بیشتر اشاره نخواهم کرد و آن اینست که:

اگر به دنبال دست  پا کردن اسم و رسمی برای خود بودم بدون سر و صدا آهسته و آرام 
چند شعر نو را خدشه دار می نمودم و ماده تاریخ هایی از سالیان قبل در آنها می 
گنجاندم و به استاد ارجمندجناب آقای مهدی آخرتی خیانت می کردم و این مهم را با 
استعدادی که در بطن خویش می بینم ماهرانه مصادره می کردم روی سخنم با افاضله ی اهل 
نقد است:

شما فضلا ادیبان و تیز هوشان حقیقتأ بر این نکته واقفید که یک شاعر و یک هنرمند 
نمی تواند از این خصلت های ناپسند داشته باشد این مسئله را همه ی شما عزیزان می 
دانید البته استثناهایی هم وجود دارند که به عقیده ی حقیر روحشان لطافت طبع دارد 
لکن نفسشان با خباثت مخلوط است البته تعدادشان هم کم نیست.

بسیار سپاس گزارم به جهت سعه ی صدرتان که تا اینجا حقیر را تحمل نمودید.

 

 

استاد مهدی آخرتی در سوگ آرش:

 

 


دوستان ارجمند و محبین فرهنگ و ادب که چوب عشق به کارتان را می خورید انصافأ جای 
تقدیر و ستایش نیست تا با عرض تبریکی این استاد بحق شایسته را ستود در عین حالی که 
همگان بر این مسئله واقفیم هر استادی در حیطه ی ادبیات چشم به راه تبریک یا تقدیر 
نیست و دل به این دسته از مسائل خوش نمی کند بلکه با خون جگر شعرش را می نویسد و 
یا بدون هیچ چشم داشتی به وظیفه ی انسانی خود عمل می کند و در هیچ جای ذهنش خود 
نمایی و خود پسندی وجود ندارد.

در انتها یک گله از مئولین امر دارم و آن اینست که چرا در نظام آموزشی ما هیچ کس 
سر جای خود نیست و...... دیگر ادامه نمی دهم چرا که گوش شنوایی نیست!

در پایان حقیر به نوبه ی خود از استاد ارجمندم جناب مهدی آخرتی کمال قدر دانی را 
به عمل می آورم و با عرض تبریک این رخ داد خجسته از سوی ایشان، اسمی برای این زایش 
پیشنهاد می دهم:

نام این کار را همان ماده تاریخ به علاوه ی سپید یعنی ماده تاریخ سپید بنامید و 
از دوستانی که مقاله ی کوتاه حقیر را مطالعه نمودند کمال سپاس را دارم و عذر خواهی 
می کنم برای بدنویسی مقاله.

اما استدعا دارم از بالای همین صفحه سمت چپ دومین گزینه که مربوط به ارسال این 
صفحه به صورت ایمیل انبوه است استفاده نمائید و به راحتی این مطلب را به ایمیل های 
دوستانتان ارسال کنید.

به امید کشف اندیشه های ژرف دیگر همواره سربلند پیروز و سلامت باشید.

با اکحترام

خاکک پایتان:

محمد کککریم نقده دوزان 

 

 

پنوشت:

 

 

لطفآ به رن مهم از سوی استاد مهدی آخرتی بعد از شعر سهراب حتمأ دقت کنید 

شعر نو به یاد سهراب

 


 * 
پشت دریا شهری است
قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ‌کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.

قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
هم‌چنان خواهم راند.
نه به آبی‌ها دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی که سر از خاک به در می‌آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی‌گیران
می‌فشانند فسون از سر گیسوهاشان.

هم‌چنان خواهم راند.
هم‌چنان خواهم خواند:
"دور باید شد، دور."
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.

هیچ آیینه تالاری، سرخوشی‌ها را تکرار نکرد.
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره‌هاست."

هم‌چنان خواهم خواند.
هم‌چنان خواهم راند.

پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است.
بام‌ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می‌نگرند.
دست هر کودک ده ساله شهر، خانه معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف.
خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد.

پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند.

پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.
رد مقاله ی اندیشه های ژرف ماده تاریخ در شعر سپید و نو

 


رد مقاله اندیشه های ژرف! 

 

 

​​​​​​......... 

 در صفحه ی دیگری به رد مقاله بیشتر و وضوح خواهم پرداخت. 

 

با ک احترام:

 

محمد کریم نقده دوزان

شعر زیبای مرحوم صغیر اصفهانی

 

حسین دودی اصفهانی

 

زاهدا، پرواز همای دانلود