تو را به جان شعر من

مباحث شعر‌‌‌، ادبیات و زبان پارسی

تو را به جان شعر من

مباحث شعر‌‌‌، ادبیات و زبان پارسی

تو را به جان شعر من

با سلام
این وب بیشترین تلاش خود را در جهت زنده نگاه داشتن ادبیات فارسی، به یاری خدا خواهد داشت...
از همکاری شعرای کلاسیک، نو به انضمام سپید و اهل ادب و هنر ایرانی استدعای همکاری دارم.
همچنین نظرات و پیشنهادات علاقه مندان به ادبیات فارسی به علاوه ی دوستان محقق و پژوهشگر می تواند راهگشای ما باشد که کمال امتنان از همگی شما خوبان را دارم.
با کمال احترام
محمدکریم نقده دوزان "مریزادخراباتی"

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

 

 

 

 

نخستین گام های زنان در ادبیات معاصر ایران

 

 

فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی و پروین اعتصامی راهی انگلستان ...

 

ادبیات معاصر

 

صوت آب، تسکین دهنده هنگام مطالعه با صدای کم
دریافت

 

 

گام های نخستین زنان در ادبیات معاصر ایران


 به طور کلی زن در ادبیات فارسی مقام شایسته ای نداشته است. شعر کلاسیک ایران زن را به صفت یار و دلدار و دلبر شناخته و اغلب از او به بی وفایی و مکر و خیانت یاد کرده است و در دیوان های شاعران و کتاب های نویسندگان بسیار به ندرت می توان به وصف زنان خوب و فرمانبر و پارسا برخورد. (١)


  زن ایرانی در دوره ی قاجاریه
در سرتاسر دوره ی سلطنت قاجار، نامی از زن و حقوق و آزادی زن نیست و هر چند به کنایه نیز ذکری از

این مقوله نمی رود.(٢)
سفرهای ناصرالدین شاه به فرنگ و تحولات نسبی که در نتیجه ی آشنایی شاه و رجال ایران به اوضاع اروپا در کشور پدید آمد، هیچ گونه تغییری در سرنوشت زن ایرانی به وجود نیاورد و قیدهای مذهبی و شرایط اجتماعی همچنان به زن اجازه نداد که نه تنها در بیرون از خانه، بلکه در چهاردیواری خانه ی خود، از حقوق و آزادی برخوردار گردد.
تا پیش از جنبش مشروطه و مدت ها پس از آن، زنان ایرانی روی از مردان نامحرم، یعنی غیر از پدر و برادر و عمو و دایی، حتا از پسرعموها و پسردایی ها، می پوشاندند و چون می خواستند از خانه بیرون روند، شلواری بلند و سیاه و گشاد به نام "چاقچور" بر پا و چادری غالبن سیاه و گاهی به رنگ های دیگر به سر می کردند و روبنده و سپس پیچه بر روی می انداختند، چنان که هیچ عضوی از اعضای آنان نمایان نبود، و اگر زنی در این کار غفلت و سستی می نمود، بی حیا و بی عفت شناخته می شد و چه بسا میان دو همسایه و یا دو برادر بر سر این که یکی به زن دیگری نگاه کرده است، نزاع درمی گرفت. دلبستگی مردم بدین رسم و عادت چنان بود که در آغاز مشروطیت، دولتیان مردم آزادی خواه را به طرف داری از رفع حجاب متهم می کردند، تا مردم آنان را سست عقیده و بی دین شناسند و از مشروطه و آزادی رویگردان شوند.
میرزا حسین خان عدالت، از مردان آزادی خواه آذربایجان که سال ها در بیرون از کشور گذرانده بود، چون به ایران آمد، در شماره ی ٤ روزنامه ی "صحبت"، که در سال ١٢٨٨ش به زبان آذربایجانی در تبریز دایر کرده بود، مقاله ای نوشت که اشاره به افسانه ی خلقت زن از دنده ی چپ مرد داشت و در آن مقاله از رفع حجاب زنان و بهبود وضع آنان سخن گفت. این مقاله خشم روحانیان و مردم را برانگیخت و به دستور انجمن، روزنامه اش توقیف و نویسنده به حبس و جریمه محکوم گردید.
(۳)
معمولن زنان و دختران ایرانی در کوچه و بازار کم تر آفتابی می شدند و جز برای رفتن به حمّام و دیدن خویشان و نزدیکان از خانه بیرون نمی آمدند. در این اوقات، به آموزش و پرورش زنان نیز چندان توجه نمی شد. دبستان های دخترانه وجود نداشت و دختران در مکتب حاضر نمی شدند و تنها دختران خانواده های اشرافی پیش ملای سرخانه، که اغلب زن بود، قرآن و تا اندازه ای خواندن و نوشتن زبان فارسی را یاد می گرفتند. تا سال ١٢٩٠ ش. تنها دو آموزشگاه دخترانه در تهران وجود داشت که امریکاییان و فرانسویان مقیم تهران دایر کرده بودند و بیش تر دختران ایرانی غیرمسلمان، از ارامنه و اقلیت های مذهبی دیگر، در آن ها تحصیل می کردند.
اما همین که مدارس دخترانه باز شد، چاقچور و روبنده یکی پس از دیگری از میان رفت و تنها چادر و پیچه بر جای ماند که زنان با آن ها تنها نیمی از صورت خود را پوشیده می داشتند.
در مصر و ترکیه و قفقاز و ایران کتاب های بسیار و مقالات بی شمار به ترکی و عربی و فارسی در "لزوم تستر و تحجّب" زنان نوشته می شد
(٤) و مؤلفان به برخی از آیات قرآنی استناد می جستند. (۵) از سوی دیگر، کسانی مانند قاسم امین در مصر و بسیار کسان در ترکیه، و روزنامه های "ملانصرالدین" و "تکامل" در قفقاز و شاعران و نویسندگان آن کشورها سرنوشت غم انگیز زنان شرق را در خانه و جامعه موضوع بحث قرار می دادند و برخی از آن ها جهت اقناع گروه مخالف، در مقام تفسیر آیه های قرآن برمی آمدند و به کتب احادیث و اخبار، از جمله "کتاب الرّوض" امام شافعی و "تبیین الحقایق" توسل می جستند. (٦)
در ایران، چنان که گفتیم، از روزی که زمزمه ی آزادی بلند شد، تأمین حقوق زنان جزو آرزوهای تجددخواهان بود. اما آنان بسیار با احتیاط سخن می گفتند و پس از تأسیس مدرسه های دخترانه هم تا مدت ها اجازه نمی دادند آموزگاران مرد در سر کلاس ها حاضر شوند و اگر موردی پیدا می شد، آموزگار یا بسیار پیر یا نابینا بود، و یا دختران روپوشیده درس می خواندند.

  زن و انقلاب مشروطه:


تاریخ نویسان از شرکت زنان در شورش های مشروطیت ایران و دلیری های آنان در راه آزادی، سخن ها گفته اند.
ایوانف، از خاورشناسان روس، در مقاله ای می نویسند:  "در بیستم ژانویه ١٩٠۷م
(١٩دی ١٢٨۵ش) میتینگی از بانوان در شهر تهران تشکیل شد که در آن ده ماده از خواسته های زنان و از آن جمله تأسیس مدارس دخترانه و تعدیل و تخفیف در میزان صداق به تصویب رسید." (۷)
در رساله ای که تریا، پاولوویچ و ایرانسکی به نام "انقلاب مشروطه ی ایران" نوشته اند، (٨) می خوانیم: "در نهضت مشروطه ی ایران، زنان ایرانی نیز پای در میان داشتند. عکس یک دسته ی شصت نفری از زنان چادر به سر و تفنگ به دست اکنون در اختیار ماست. اینان نگهبانان یکی از سنگرهای تبریز بودند."
و باز در همان کتاب از قول روزنامه ی "حبل المتین" نقل شده است: "در یکی از زد و خوردهای انقلابی معروف ستارخان با لشکریان شاه، در میان کشته شدگان انقلابیون جنازه ی بیست زن مشروطه خواه در لباس مردانه پیدا شده است."
و هم در آن کتاب آمده است: "در میتینگ های مربوط به مبارزه ی مشروطیت ایران، زنان ایرانی به تعداد زیادی دست داشتند و بسیاری از مبارزان ایرانی از کمک های ذیقیمت خواهران و زنان خود برخوردار می شدند."
از تاریخ نویسان ایران احمد کسروی، در ذکر رویدادهای روز یکشنبه ٤ خرداد ١٢٨٦ش. می نویسد: "امروز زنان تهران نیز در خیزش پا در میان داشتند و، چنان که "حبل المتین" نوشته، پانصد تن از ایشان در جلوی بهارستان گردآمده بودند ".
(٩)
به گفته ی شوستر، مستشار امریکایی ایران، در آن اوان، سازمان ها و باشگاه های زنانه در تهران وجود داشته (١٠) و اعضای این سازمان ها سوگند یاد کرده بودند که با استقراض از روس و انگلیس، که استقلال کشور را به خطر می انداخت، مبارزه نمایند. (١١)


  زن و مطبوعات:


مساله ی تربیت زن و آزادی او همیشه روشنفکران و آزادی خواهان ایران را نگران می داشت. میرزا یوسف خان اعتصامالملک، پدر پروین اعتصامی و صاحب مجله ی "بهار"، گویا نخستین کسی است که به گفته ی دهخدا  "لوای این حریت را برافراشته و بذر این شجر بارور را کشته است." (١٢)
میرزا یوسف خان، چند سال پیش از مشروطیت، در مرداد ١٢۷٩ش کتاب "تحریرالمرئة"، تألیف قاسم امین مصری، را در حقوق و آزادی زنان به فارسی ترجمه و به نام "تربیت نسوان" در تبریز چاپ کرد؛ و طالبوف، پس از دریافت نسخه ی این کتاب، چند ماه پس از آن، به مترجم آن نوشت: "صد مرحبا بر آن سلیقه ی معنوی که سنگ گوشه ی بنای عمارت بزرگ تمدن لابُدّ مِنه وطن را گذاشتی که در آتیه در مجالسی که نسوان ایران دعوی تسویه ی حقوق خود را با نطق های فصیح و کلمات جامعه اثبات می کنند، از مترجم "تربیت نسوان" تذکره و وصّافی خواهند نمود." (١۳)
به راستی ترجمه و طبع چنین کتابی، به ویژه در تبریز آن روزی، "یکی از نوادر شجاعت های ادبی بود، همسنگ... ابرام در حرکت کره ی ارض در مجمع انکیزیتورهای نصاری". (١٤)
اما پس از عهد مشروطیت، نخستین کسی که موضوع حقوق زنان را پیش کشید، دهخدا، نویسنده ی روزنامه ی "صور اسرافیل"، بود. او در مقالات "چرند و پرند"، در چند جا، به این مطلب پرداخت و مساله ی ازدواج های اجباری و نا به هنگام، ظلم و استبداد پدر و مادر و شوهر، تعدّد زوجات، و خرافات و تعصبات زنانه را با لحن طنز و طعن مورد بحث و انتقاد قرار داد.
همچنین، در آن زمان، سید اشرف الدین حسینی، مدیر روزنامه ی "نسیم شمال"، برخی از شعرهای خود را به تربیت و حقوق زنان و دختران ایرانی وقف کرد.
ناگفته نماند که در دوران انقلاب ایران، روزنامه ی "ملانصرالدین" قفقاز، در صفحات خود، جایگاه شایسته ای برای مساله ی زن و زنان شرق باز کرد که به روشن کردن افکار و ادامه ی این بحث در جراید و مطبوعات ایران کمک مؤثری می نمود.
چندی نگذشت که روزنامه ها و مجلات زنانه در مطبوعات فارسی پدید آمد. نخستین نشریه ای که به دست خود زنان برای بیدار کردن توده ی زنان منتشر شد، مجله ی "دانش" بود، که آن را خانم دکتر حسین خان کحّال، در سال ١٢٨٩ش، در تهران بنیاد نهاد.
پس از "دانش"، روزنامه ی مصور "شکوفه"، در سال ١٢٩١ش، در تهران انتشار یافت که مدیر آن خانم مزین السلطنه، رییس مدرسه ی مزینیه، بود.
در سال های نزدیک به کودتای رضا شاه، بر شمار مطبوعات بانوان افزوده شد. در اصفهان، بانو صدیقه دولت آبادی، خواهر حاجی میرزا یحیی دولت آبادی، در شهریور ١٢٩٨ش)، روزنامه ی "زبان زنان" را منتشر کرد؛ و چون این کار بر مردم عوام متعصب گران افتاد، خانه اش را سنگسار کردند و او ناچار به تهران آمد، و در خرداد ١۳٠٠ش آن را، به صورت مجله، دوباره در تهران انتشار داد.
در سال ١٢٩٩ش، چند مجله ی دیگر از این قبیل در عالم مطبوعات پدید آمد. در مهرماه آن سال مجله ی "عالم نسوان"، به همت شاگردان مدرسه ی رنان امریکایی تهران، منتشر گردید و ظاهرن دوازده سال، تا آبان ١۳١١، دوام داشت. در هر شماره ی این مجله، شعر یا عبارتی، به نام شعار مخصوص، درج می شد.
(١۵)
در همان سال، "نامه ی بانوان"، به مدیری شهناز آزاد، همسر ابوالقاسم آزاد مراغه ای، در تهران انتشار یافت. خانم شهناز از پیشقدمان جنبش بانوان بود و در این راه صدمات زیاد دید و خود و شوهرش به جرم رهبری جنبش آزادی زنان گرفتار حبس و زندان شدند.
و نیز در اواخر همان سال (بهمن ١٢٩٩ش)، خانم فخرآفاق پارسا "جهان زنان" را در شهر مشهد دایر کرد؛ و تنها چهار شماره از آن منتشر شده بود که دارنده ی آن به تهران آمد و شماره ی پنجم را در مهرماه ١۳٠٠ش انتشار داد. مندرجات این شماره، که چیزی جز لزوم آموزش و پرورش زنان نبود، غوغایی در تهران برپا کرد و جمعی آن را مخالف دین دانسته، مجازات نویسنده را خواستار شدند؛ و سرانجام، خانم فخرآفاق و همسرش به اراک تبعید گردیدند.
روز دهم بهمن ماه ١۳٠١ش، شاهزاده خانم ملوک اسکندری، مدیر مدرسه ی شماره ی ۳۵ دولتی، از جمعی بانوان برای حضور در جشن امتحانات شاگردان دعوت نمود، و در آن جلسه نطق پرهیجانی ایراد و ترقیات زنان ملل فاضل و زنده ی دنیا را با وضع زنان ایران مقایسه کرد، و از بی حسّی و پس افتادگی زنان ایرانی و از خطراتی که برای آینده ی ملت و مملکت در پیش است شکوه سر داد، و بانوان را به ترویج معارف تشویق نمود؛ و در همان مجلس، بانوان پیمان فداکاری بسته، جمعیتی به نام "جمعیت نسوان وطن خواه" به وجود آوردند و مجله ای به همان نام دایر کردند که از سال ١۳٠٢ش منتشر شد و تا درگذشت بنیادگذار آن (تیرماه ١۳٠٤ش) دایر بود.
در همه ی این جراید و مجلات، از آموزش و پرورش کودکان بحث می شد و مقاله هایی درباره ی خانه داری و کارهای بهداشتی و مانند آن ها درج می گردید؛ ولی هنوز زود بود که از موضوع آزادی زنان و روابط مرد و زن و الغای شرایط سخت زندگی زنان در اندرون خانه، آشکارا سخنی به میان آید.
(١٦)

  زن در ادبیات معاصر ایران:


چنان که دیدیم، از همان آغاز مشروطیت، وضع زنان ایران همیشه مورد توجه و اعتراض روشنفکران ایران بود، و در این کوشش ها شاعران و نویسندگان در صف اول قرار داشتند.
پس از جنگ جهانی اول و نتایج مهمی که به بار آورد، مساله ی زن در ادبیات ایران بازتاب گسترده ای یافت؛ و با پیشرفت و تحول در شئون اجتماعی، اصلاح وضع زنان جزو مسایل جدی قرار گرفت.
در سال های ٩٩ / ١٢٩٨ش، دو تن از دانشمندان آذربایجان یک سلسله مقاله های سودمند درباره ی زنان نوشتند و این مقالات با امضای مستعار "فمینیست" و "فمینا" در روزنامه ی "تجدد"، ارگان "حزب دمکرات آذربایجان"، منتشر گردید.
(١۷)
در آن سال ها شاعران و نویسندگان بنام ایران هر یک مقداری از آثار خود را به موضوع تربیت و آزادی زنان و تساوی حقوق آنان در خانواده و جامعه اختصاص دادند، به طوری که می توان گفت در این اوقات، هیچ شاعر و نویسنده ای نیست که کمابیش به این مطلب نپرداخته باشد. لاهوتی، ایرج، عشقی، پروین، کمالی، بهار، شهریار و دیگران هر یک شعرهای زیبای فراوانی به مساله ی زن وقف و همگی با موهومات و خرافات و تعصب هایی که بر دوش زنان سنگینی می کرد، مبارزه و جهاد نموده اند.
لاهوتی در قصیده ی مفصلی، که در بهمن ١٢٩٦ش در استانبول سروده و قدیمی ترین شعر او در این زمینه است، دختران ایران را به دانش و آزادی و انجام دادن وظایف اجتماعی دعوت کرده است.
(١٨)
عارف نیز از پیشقدمان دفاع از حقوق و آزادی زنان بود، که در غزل ها و تصنیف های خود به طور جدی به حمایت زنان برخاست.
عشقی هم در اشعار خود گوشه ای از سرنوشت فلاکتبار زن ایرانی را نشان داده است.
ایرج بیش از هر کسی حق زنان را ادا کرده است. قطعه ی "مادر" و بیت های زیادی از مثنوی "عارف نامه" و چندین غزل و قطعه و مثنوی او همه گل های زیبایی هستند که شاعر به پای پیکره ی آزادی و رهایی دختران ایران نثار کرده است.
در آثار نویسندگان این دوره نیز مسایل ازدواج نامتناسب و اجباری، که گاهی منجر به عواقب وخیمی می شد، و دیگر بدبختی ها و بیچارگی های زنان، جایگاه اول را دارد. نویسندگانی مانند مرتضی مشفق کاظمی، یحیی دولت آبادی و عباس خلیلی دیگر نه از دلبری و دلربایی، بلکه از جهان معنوی زنان سخن می گویند. "مهین"، "عفت" و "جلالت" در "تهران مخوف"؛ "وسیله خانم" در "انتقام"؛ و "شهرناز" در رمانی به همین نام، همگی، زنانی هستند که از بدبختی های اجتماعی زجر می کشند.

 

  کوشش در راه آزادی زنان:


اما نه تنها ارباب مطبوعات و شاعران و نویسندگان، بلکه تمام دانشمندان و روشنفکران و هنرمندان و خلاصه همه ی کسانی که وضع نابسامان زنان را درک کرده بودند، در این امر همآواز بودند. یکی از هواداران جدی و سرسخت آزادی زنان میرزاابوالقاسم آزاد مراغه ای بود که مدت ها در هندوستان اقامت داشت؛ و پس از آمدن به ایران دست به کار زد؛ و در سال ١٢٩٨ش، انجمنی، در خانه ی خود و سپس در منازل دیگران، از مرد و زن تشکیل داد. جلسات آن انجمن از روی احتیاط پنهانی دایر می شد.
سید احمد کسروی، که بعدها یکی از تاریخ نویسان و محققان بنام ایران گردید و در همان سال ١٢٩٨ش در تبریز تدریس می کرد، درویش های دوره گرد را واداشته بود که در کوچه و بازار شهر، به جای خواندن قصیده های مذهبی، شعرهایی درباره ی آزادی زنان بخوانند.
(١٩)
در چند سال نخست سلطنت رضاشاه، تبلیغات بر ضد حجاب به اوج رسید. در روزنامه ی "ایران جوان"، که ارگان رسمی جمعیتی بدین نام بود و اعضای آن یک عده جوانان فرنگ دیده و از اروپا برگشته بودند که بعدها کارهای حساس مملکت را در دست گرفتند (٢٠)، مبارزه ی پیگیر و شدیدی بر ضد حجاب تحت عنوان "نامه های بانوان" آغاز گردید. بیش تر این نامه ها به امضای یک بانوی فرضی فرانسوی مقیم تهران بود که برای دوستش به پاریس فرستاده می شد.
در اواخر سال ١۳١١ش، نور حماده، رییس "مؤتمر النسائی الشرقی" (کنگره ی زنان شرق)، با نمایندگانی از مصر و شام و بیروت به ایران آمد و کنگره در تهران تشکیل و مقرراتی وضع شد.
(٢١)
در بهار سال ١۳١۳ش، رضاشاه به ترکیه سفر کرد و با مشاهده ی آزادی هایی که به بانوان ترک داده شده بود، لزوم اقدامی مشابه را در ایران حس نمود. هواداران آزادی زنان از کوشش بازنایستادند و در این زمینه تصنیف ها و ترانه ها ساختند و صفحات گرامافون از آن ها پُر شد و در رهگذرها و قهوه خانه ها به گوش مردم رسید که از آن جمله تصنیفی بود که استاد محمدعلی امیرجاهد (٢٢) ساخت و شعر آن از ملک الشعرای بهار بود، با این مطلع:


عروس گل از باد صبا 

شده در چمن چهره گشا

  روز هفدهم دی ماه  ١۳١٤ش
این جریان کار را به آن جا کشانید که در سال ١۳١۳ش زنان آموزگار و دختران دانش آموز از چادر به سر کردن ممنوع شدند و افسران از راه رفتن با زنانی که چادر به سر داشتند، خودداری کردند. در مهرماه ١۳١٤ش، کانون بانوان در تهران تأسیس شد و زن ها گشاده رو با مردان معاشرت و مجالست کردند و سرانجام در ١۷ دی ماه آن سال، رضاشاه فرمان "رفع حجاب" را صادر کرد.
(٢۳)
در این روز، شاه با ملکه و شاهدخت ها، که همه بی چادر بودند، در جشن فرهنگی دانشسرای تهران حضور یافت؛ و پس از گوش دادن به خطابه ی خانم هاجر تربیت، دستور رفع حجاب را صادر و به وزیران و نمایندگان مجلس و امیران ارتش فرمان داد که از او پی روی کرده، همسران خود را بی چادر در مراسم شرکت دهند.
وی جنبش بانوان را چنین اعلام کرد:
"بی نهایت مسرورم که می بینم خانم ها، در نتیجه ی دانایی و معرفت، به وضع خود آشنا شده و پی به حقوق و مزایای خود برده اند. زن های این کشور، به واسطه ی خارج بودن از اجتماع، نمی توانستند استعداد و لیاقت ذاتی خود را بروز دهند، بلکه باید بگویم نمی توانستند حق خود را نسبت به کشور و میهن عزیز خود ادا نمایند؛ و بالاخره، خدمات و فداکاری خود را، آن طور که شایسته است، انجام دهند. حالا می روند، علاوه بر امتیاز برجسته ی مادری که دارا می باشند، از مزایای دیگر اجتماع هم بهره مند گردند. ما نباید از نظر دور بداریم که نصف جمعیت کشور ما به حساب نمی آمد، یعنی نصف قوای عامله ی مملکت ما بی کار بود. هیچ وقت احصائیه ای از زن ها برداشته نمی شد، مثل این که زن ها افراد دیگری بودند و جزو جمعیت ایران به شمار نمی آمدند... شما خانم ها باید از فرصت هایی که دارید برای ترقی کشور استفاده نمایید. شما خواهران و دختران من، حالا که وارد اجتماع شده اید و قدم برای سعادت خود و وطن بیرون گذارده اید، بدانید وظیفه ی شماست که در راه وطن خود کار کنید. سعادت آتیه در دست شماست، شما تربیت کننده ی نسل آتیه خواهید بود. انتظار من از شما خانم های دانشمند، در این موقع که می روید به حقوق و مزایای خود آگاه شوید و خدمت خود را به کشور انجام دهید، این است که در زندگی قانع باشید و کار نمایید، به اقتصاد و صرفه جویی در زندگی عادت کنید و از تجمّل و اسراف بپرهیزید!"

بدین ترتیب، ایران پس از ترکیه، دومین کشور مسلمانی بود که رسمن حجاب سنتی را ممنوع ساخت. از آن پس، دختران و بانوان به مدرسه ها و آموزشگاه های عالی و خدمات عمومی راه یافتند و در امور تولیدی و اداری دخالت و شرکت کردند.

 

 


پی نوشت ها:

 

١-  من صدها کلمه از سخنان گویندگان و نویسندگان را از دوره های مختلف تاریخ ادبی ایران در دفتری به نام "زن و ادبیات" گرد آورده ام که اگر همه ی این سخنان، از مثبت و منفی، جمع زده شود، رویهمرفته، به سود زن نخواهد بود.
٢-  سر جان ملکم گوید: "در حقیقت وضعی که زنان در ایران دارند، غالبن خطاهاشان مقتضی سیاست زیاد نیست، لکن به همه جهت در معرض ظلم و تعدّی خانگی هستند و مکرر شده است که زنان بی گناه در عقوبت پدران و شوهران گرفتار گشته اند و این بیش تر مخصوص است به زنان بزرگان. مکرر اتفاق افتاده است که به خیال این که از پول مخفی خبر دارند زنان را شکنجه و عقوبت کرده اند و بسیار است که اگر امیری یا وزیری را کشته اند، زنان و دختران او را مانند کنیزان به دیگران بخشیده اند و بعضی اوقات به پست ترین مردم داده اند، چنان که متعه و زن بزرگان را به قاطرچیان داده اند." (تاریخ سر جان ملکم، بمبئی، برگ ٢۳٠)

۳-  کسروی (تاریخ مشروطه ی ایران)؛ تریا، پاولوویچ و ایرانسکی (انقلاب مشروطه ایران)؛ براون (تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران).
٤-  مانند اساس الایمان فی وجوب الحجاب علی النسوان، اسدّاد الرغاب، فلسفةالحجاب، طومار عفت، کشف الغرور، وجوب النقاب، وجوب با برهان در تحجّب نسوان، سدول الجلباب فی فوائد الحجاب، الرّجل و المرئة، وجوب الحجاب بنصّ الکتاب، الحجاب و السفور...
۵-   از صریح ترین آنهاست: نور: ۳١، ٢٤ و احزاب: ۵۳، ۳۳ و ۵٩.
٦-  این بحث و جدال در قفقاز شدیدتر و پردامنه تر بود. روحانیان ادعا می کردند که خداوند آن ها را ضعیف و مظلوم و ناتوان خلق کرده و چادر برای زن پرده ی عفاف و عصمت است. روزنامه نویسانی مانند صبری بیگ زاده و شاعر بدنام روزنامه ی "شلاله" زنان را فرشته و پری می نامیدند و از قدسیت حجاب سخن می گفتند و اعلام خطر می کردند که آزادی زنان آنان را به راه های ناشایست رهبری خواهد کرد و حتا کسانی از خود بانوان مثل خدیجه علی بیگوف، مدیر روزنامه ی ایشیق (نور)، از حجاب و چادر دفاع می کرد و در مقاه های خود می نوشت: "ما از راهی که دین و آیین نشان داده برنخواهیم گشت." در مقابل این گروه، جلیل محمد قلی زاده و عبدالرحیم حق ویردف، از نویسندگان، علی نظمی و میرزا علی اکبر صابر، از شاعران، و عزیزبیگ حاجی بیگوف، از نمایش نامه نویسان، از لزوم آموزش و پرورش زن و تساوی حقوق زن و مرد دفاع و از تعدد زوجات انتقاد می کردند.
۷-  ایوانف، "تأثیر انقلاب ١٩٠۵ روسیه در انقلاب ١٩٠۵ - ١٩١١ ایران"، مجله ی یادداشت های علمی، جلد  ١، ١٩٤٩م، برگ ٢٤٤.
٨-  این کتاب را م. هوشیار به فارسی ترجمه و در سال ١۳۳٠ش چاپ کرده است.
٩-  کسروی، "تاریخ مشروطه ایران"، بخش دوم، تهران، برگ ۳٤٤.

١٠-  W. Morgan Shuster, The Strangling of Persia. London, 1912, pp.183-189.
١١-  "انقلاب مشروطه ایران"
١٢-  علی اکبر دهخدا، "تاریخچه ی زندگانی یوسف اعتصامی"، مقدمه بر چاپ دوم مجله ی "بهار".
١۳-   از نامه ی مورخ ٢٨ آذز ١٢۷٩ش طالبوف به میرزا یوسف خان اعتصام الملک.
١٤-  "تاریخچه ی زندگانی یوسف اعتصامی".
١۵-  مانند الجنة تحتَ اقدام الامّهات؛ یا
بود چشم ابنای آن خانه کور / که بانوی آن باشد از علم دور
گر جوی غیرت بُوَد ما را ودیعه در نهاد / بهر اثبات حقوق خود نماییم اجتهاد.
١٦-  ک. چایکین، "تاریخ مختصر جدیدترین ادبیات ایران"، مسکو، ١٩٢٨م.
١۷-  "فمینیست" دکتر رفیع خان امین و "فمینا" تقی رفعت، سردبیر روزنامه ی تجدد و مجله ی آزادیستان، بود.
١٨-  به مطلع:


من از امروز ز حُسن تو بریدم سر و کار

 گو به دیوانگیم خلق نمایند اقرار


١٩-  از جمله شعری بود از یک شاعر قفقازی که ترجمه ی آن چنین است: اگر دختران پا به میدان ننهند، تأمین آینده ی فرزندان وطن کاری بس دشوار خواهد بود.
(وطن اولادینون تامین استقبالی مشکل دُر/ خانم قیزلار اگر چیخما سالارمیدانه مردانه)
٢٠-  مانند علی اکبر سیاسی، حسین نفیسی مشرفالدوله، محسن رئیس، مشفق کاظمی، علی سهیلی، اسماعیل مرآت، محسن سیاح، عبدالحسین میکده و دیگران.
٢١-  نور حماده نماینده ی زنان بیروت بود. نمایندگی زنان مصر را خانم حنینه خوری، و نمایندگی زنان سوریه را خانم فاطمه سعیدمراد برعهده داشتند.
٢٢-  این مرد شاعر و ترانه سرا و نویسنده و موسیقی دان، پس از سال ها خدمت صادقانه، در اردیبهشت سال ١۳۳٦ش رخت از جهان بربست.
٢۳-  در میان رجال سرشناس آن زمان چه بسیار کسانی مانند مخبرالسلطنه ی هدایت بودند که عقیده داشتند (مرام و قصد از این کار) تزلزل اسلام است و تعقیب سیاست دیرینه... و به مصداق "مَن تشبّهَ بقوم فهُوَ مِنهُم" همه را همرنگ خود می خواهند... در ترکیه مقصود حاصل شده، نوبت ایران است!" و همین بزرگوار بود که عیال خود را از رفتن بی چادر نماز به اندرون منع و به شاه ایران توصیه می کرده که به جای چادر "روپوش نجیب و محترمی برقرار شود که زینت زن جز صورت و کفین پوشیده باشد." (خاطرات و خطرات، برگ های ۵١٠ و  ۵١٩

 

باران کوثری در نقش فروغ فرخزاد و یا پروین اعتصامی؟ | ستاره


کتابنامه :


-  ایوانف، م. س.: " تأثیر انقلاب ١٩٠۵ روسیه در انقلاب ١٩٠۵ - ١٩١١ ایران "، مجله ی "یادداشت های علمی"، ج١.
-  به به ل، اوگوست: "زن و سوسیالیزم"، ترجمه ی روسی، مسکو، ١٩٢٦م.
-  تریا، پاولوویچ و ایرانسکی: "انقلاب مشروطه ی ایران"، ترجمه ی م. هوشیار، تهران، ١۳۳٠.
-  تورات، سفر پیدایش.
-  چایکین، ک: "تاریخ مختصر جدیدترین ادبیات ایران" (به روسی)، مسکو، ١٩٢٨م.
-  خاتسروین، ز. ل.: "زن ایرانی" (به روسی)، مسکو، ۱۹۲۸م
-  دهخدا، علی اکبر:  "لغت نامه"، ذیل "حجاب".
-  دهخدا، علی اکبر: "تاریخچه ی زندگانی یوسف اعتصامی" مقدمه بر چاپ دوم مجله ی "بهار"

 

متولدین ۱۵ فروردین سینما ، تئاتر و موسیقی؛ پروین اعتصامی - Comingsoon Music

 

 

سیمین بهبهانی - Wikiwand

 


-  دیوان های ایرج، بهار، عارف، عشقی و لاهوتی.
-  شوستر، و. مورگان: "اختناق ایران" .(Shuster, W. Morgan: The Strangling of Persia, London, 1912.)
-  صدر هاشمی، محمد: "تاریخ جراید و مجلات ایران"، چهار جلد، اصفهان، ١۳٢۷-١۳۳٢ش.
-  صور اسرافیل، روزنامه: شماره های ٢٢، ٢۵، ٢٨، ۳٠،۳١.
-  فمینا (تقی رفعت): "عالم نسوان"، روزنامه ی تجدد تبریز، شماره های ٤۵ - ۵٩  (فروردین- تیر١٢٩٩ش)
-  فمینیست (دکتر رفیع امین): "عالم نسوان"، روزنامه ی تجدد تبریز، شماره های ۳۷ - ٤۳ (بهمن- اسفند ١٢٩٩ش)
-  قرآن
-  کسروی، احمد: "تاریخ مشروطه ی ایران"، چاپ چهارم، بخش دوم، تهران، ١۳۳٤ش.
-  ملکم، سر جان: "تاریخ ایران"، ترجمه ی شیخ محمد اصفهانی، بمبئی، ١٢٨٤ش.
-  یائو کاچوا، م.: "مساله ی آزادی زنان ایرانی در نثر معاصر فارسی" (به روسی)، مجله ی "آکادمی علوم شوروی"، جلد٢۷.

از کتاب "از نیما تا روزگار ما"

تاریخ صد و پنجاه سال ادب فارسی، جلد سوم از کتاب "از صبا تا نیما"،

یحیی آرین پور، تهران، زوار، چاپ چهارم، ١۳٨٢ش

 

«به کوشش و اهتمام محمدکریم نقده دوزان»

منبع:

بر گرفته از سایت ادبی سارا شعر

کپی برداری و انتشار این صفحه از سایت بجز عکس نمایه و سر برگ با درج منبع بلامانع می باشد.

 

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی