تو را به جان شعر من

مباحث شعر‌‌‌، ادبیات و زبان پارسی

تو را به جان شعر من

مباحث شعر‌‌‌، ادبیات و زبان پارسی

تو را به جان شعر من

با سلام
این وب بیشترین تلاش خود را در جهت زنده نگاه داشتن ادبیات فارسی، به یاری خدا خواهد داشت...
از همکاری شعرای کلاسیک، نو به انضمام سپید و اهل ادب و هنر ایرانی استدعای همکاری دارم.
همچنین نظرات و پیشنهادات علاقه مندان به ادبیات فارسی به علاوه ی دوستان محقق و پژوهشگر می تواند راهگشای ما باشد که کمال امتنان از همگی شما خوبان را دارم.
با کمال احترام
محمدکریم نقده دوزان "مریزادخراباتی"

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

بنام خداوند سبحان جل جلاله

 

 

با عرض سلام و ادب

 

بعد از زندگینامه و پایان این پست لینک هایی

از متقدمین شعرای ایران زمین و اوحدی

 

اصفهانی معروف به مراغه ای قرار دارد. 

زندگینامه و قصیده ای در خصوص امام

حسین علیه السلام به انضمام گلچین غزلیات

اوحدی مراغه ای:

 

 

شیخ رکن الدین ابولحسن مراغه ای معروف به اوحدی:

 با عرض سلام محضر شما دوستان گرامی با امید آنکه مطالب ذیل مقبول طبعتان واقع گردد به استحضار می رسانم لطفأ حقیر را از نظرات ارزشمندتان محروم مگذارید تنها توقعی که در قبال این زحمات دارم مطرح نمودن معایب کارم می باشد که آن هم برای بیشتر لذت بردن شما عزیزان پس از ارسال مطالب می باشد.

همواره سلامتی و نشاط شما را از ایزد متعال خواستارم

شیخ رکن الدین ابولحسن اوحدی اصفهانی به معروف اوحدی مراغه ای

 

شاعر صده هفتم و هشتم ایران است. او در مراغه زاده شد و مدتی در اصفهان مقیم بود. معاصر ایلخان مغول سلطان ابوسعید بود. آرامگاه او در مراغه است. هم اکنون یک موزه دائمی در مقبره اوحدی در مراغه دایر میباشد (با سه تا پنج سال اختلاف میان کارشناسان) در حدود 670 هجری در مراغه متولد شد.

او از جوانی انسانی عارف و وارسته و نسبتأ کامل بود و در علوم دینی و عرفانی به درجه کمال رسید او تحت صافی تخلص -1 می کرد اوحدی مانند اغلب شاعران عصر خود پس از گذراندن جوانی و پایان بردن تحصیلات معمولی زمان خود از مراغه به قصد سیر و سیاحت خارج شد و مدتها به سیاحت گذراند.

 برخی تذکره نویسان وی را از جمله‌ی اصحاب شیخ‌اوحدالدین کرمانی ذکرکرده‌اند، امّا اتخاذ تخلص اوحدی را تنها باید ارادت معنوی شاعر به شیخ‌اوحدّالدین‌کرمانی دانست وگرنه اوحدی تقریباً 35سال پس از فوت اوحدّالدین پا به عرصه‌ی هستی نهاده است.

 اثر جاویدانی وی ( جام جم )مثنوی شامل پنج هزار بیت است که در 733 آنرا به نظم کشیده است سایر آثار اوحدی *ده نامه* و*منطق العشاق* است که همواره مورد توجه شاهان ایلخانی بوده است.

وفات اوحدی در سال 738 قمری در مراغه اتفاق افتاد و آرامگاه او در باغی زیبا زیارتگاه عاشقان و عارفان ساحت اوست.

اوحدی علاوه بر قصائد و غزلیات دارای کتابی است به نام [جام جم]  که مهمترین اثر اوست. این کتاب، یک مثنوی است که اوحدی در سرودن آن به [حدیقة] سنـــایی نظر داشته است. و اما غزل زیر که سرودة اوحدی است علاوه بر برخورداری از زبانی گرم و پویا ، مانند غزلهای سعدی تمام زیبایی های خود را به یکباره به خواننده می بخشد.

اوحدی در آثارش نیازهای زمان خود را شرح داده است.

شعرهای وی علاوه بر موضوع‌های عرفانی، گرایش شاعر را نیز به مسایل اجتماعی و تربیتی می‌نمایاند. اوحدی بیش از هر شاعر دیگری به این گونه مسائل توجّه ویژه داشته است. پاره ‌یی از غزل‌های اوحدی در دیوان‌حافظ وارد شده است.

ملک‌الشّعرای ‌بهار چنین عقیده دارد که اوحدی‌مراغی در شیوه‌ی غزل‌سرایی کمتر از حافظ نیست.

اوحدی مراغه ای از شاعران توانای قرن هفتم و هشتم هجری است که تاکنون تحقیق و تفحصی در خور در دیوان اشعار او صورت نگرفته است. رساله حاضر گامی است هرچند کوچک در جهت رفع این نقیصه که در آن ابتدا با استفاده از دیوان شاعر ، تذکره ها و کتابهای تاریخی نزدیک به عصر وی، شرح حال ، آثار ، افکار و سبک شاعری او به طور دقیق مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.

پس از آن کلیه دیوان اوبه استثنای مثنوی *جام جم* مطالعه گردیده و نکات و اشارات مهم و برجسته این دیوان به قرار زیر شرح گردیده است:

(1_ تخلص اسم شاعری نام شاعری اکثر شعرا نامی برای خود برمیگزینند و غالبأ در غزلیات آن اسم را به کار میبرند).

1-آیات قرآن، احادیث و سخنان مشایخ.

2-تلمحیات و اشارات.

3-اهم کنایات و امثال و حکم.

4-واژه ها و اصطلاحات عرفانی.

5-واژه ها و ترکیبات دشوار و ثقیل...

 

مست آمـــدم امشب کـــه ســر راه بگیـــرم          

یک بوسه بزور از لب آن مــاه بگیـــــــرم

دانـــم که دهــد عقل نکو خــــواه مرا پنـــد     

لیکن عجب از پنـــد نکو خـــــواه بگیـــرم

تا هیچ کسم راز دل ریــش نــــــدانــــــــــد           

این اشک روان بر رخ چـــون کاه بگیرم

هــر چند بکوشد کــه به بیگــــاه بیایــــد            

مــــن نیــز بکوشم کــــه بنــاگاه بگیــــرم

گر زانکه به بالای بلندش نـــرســـــد دسـت              

در دست کشم زلفش و کـــوتــاه بگیـــــرم

از چاه زنخ گـــر ندهــــد آب چــــــو دزدان           

بــــر قافله عشـــق سر چــــاه بگیــــــرم

با اوحدی ارحیلت روبـــــ آه کنــد کـــــــس           

من نیستم آن شیر کــــه روبـــاه بگیـــیرم

 

قصیده ای زیبا درباره واقعه ی کربلا از اوحدی مراغه ای ره

 

 

 

این آسمان صدق و درو اختر صفاست؟
یا روضه‌ی مقدس فرزند مصطفاست؟
این داغ سینه‌ی اسدالله و فاطمه است؟
یا باغ میوه‌ی دل زهرا و مرتضاست؟
ای دیده، خوابگاه حسین علیست این؟
یا منزل معالی و معموره‌ی علاست؟
ای تن، تویی و این صدف در لو کشف؟
ای دل تویی، و این گهر کان هل اتا ست؟
ای جسم، خاک شو، که بیابان محنتست
وی چشم؟ آب ریز، که صحرای کربلاست
سرها برین بساط، مگر کعبه‌ی دلست؟
رخها بر آستانه، مگر قبله‌ی دعاست؟
ای بر کنار و دوش نبی بوده منزلت
قندیل قبه‌ی فلکی خاک این هواست
تو شمع خاندان رسولی به راستی
پیش تو همچو شمع بسوزد درون راست
بر حالت تو رقت قندیل و سوز شمع
جای شگفت نیست، نشانی ازین عزاست
قندیل ازین دلیل که: زردست روشنست
کو را حرارت از جگر ماتم شماست
هر سال تازه می‌شود این درد سینه سوز
سوزی که کم نگردد و دردی که بی‌دواست
کار فتوت از دل و دست تو راست شد
اندرجهان بگوی که: این منزلت کراست؟
در آب و آتشیم چو قندیل بر سرت
آبی که فیضش از مدد آتش عناست
قندیل اگر هوای تو جوید بدیع نیست
زیرا که گوهر تو ز دریای *لافتا* ست
زرینه شمع بر سرقبرت چو موم شد
زان آتشی که از جگر ممنان بخاست
ای تشنه‌ی فرات، یکی دیده بازکن
کز آب دیده بر سر قبر تو دجله‌هاست
آتش، عجب، که در دل گردون نیوفتاد!
در ساعتی که آن جگر تشنه آب خواست
شمشیر تا ز بد گهری در تو دست برد
نامش همیشه هندو و سر تیزو بی‌وفاست
از بهر کشتن تو به کشتن یزید را
لایق نبود، کشتن او لعنت خداست
آن پیرهن که گشت به دست حسود چاک
اندر بر معاویه دیریست تا قباست
فرزند بر عداوت آبا پراگند
تخم خصومتی که چنین لعنتش سزاست
گردیست بر ضمیر تو، زان خاکسار و ما
بر گورت آب دیده فشانان ز چپ و راست
با دوستان خویشتن از راه دشمنی
رویت گرفته از چه و خاطر دژم چراست؟
گردون ناسزا ز شما عذر خواه شد
امروز اگر قبول کنی عذر او سزاست
شاهان بپرسش تو ز هر کشور آمدند
وانگه ببندگی تو راضی، گرت رضاست
از آب چشم مردم بیگانه گرد تو
گرداب شد، چنان که برون شد به آشناست
حالت رسیدگان غمت را گرفت شور
شورابه‌ی دو دیده‌ی یک یک برین گواست
کار مخالف تو برون افتد از نوا
چون در عراق ساز حسینی کنند راست
بر عود تربت تو چوشکر بسوختیم
از شکرت بپرس که: این آتش از کجاست؟
چون کاه میکشد به خود این چهرهای زرد
این عود زن نگار، که همرنگ کهرباست
عودی که میوه‌ی دل زهرا درو بود
نشگفت اگر شکوفه‌ی او زهره‌ی سماست
صندوق تو ز روی به زر در گرفته‌ایم
وین زرفشانی ارچه برویست بی‌ریاست
روزی ز سر گذشت تو دیدم حکایتی
زان روز باز پیشه‌ی من نوحه و بکاست
تا میل قبه‌ی تو در آمد به چشم من
تاریکی از دو چشم جهان بین من جداست
بر تربت تو وقف کنم کاسهای چشم
زیرا که کیسه‌ی زرم از سیم بی‌نواست
تابوت تو ز دیده مرصع کنم به لعل
وین کار کردنیست، که تابوت پادشاست
چشم ارز خون دل شودم تیره، باک نیست
در جیب و کیسه خاک تو دارم، که توتیاست
چون خاک عنبرین ترا نیست آهویی
مانندش ار به نافه‌ی چینی کنم خطاست
قلب سیاه سیم تنم زر ناب شد
زین خاک سرخ فام، که همرنگ کهرباست
کردم به حله روی ز پیشت به حیله، لیک
پایم نمی‌رود، که مرا دیده از قفاست
زان چشم دوربین چه شود گر نظر کنی
در حال اوحدی؟ که برین آستان گداست
او را بس اینقدر که بگویی ز روی لطف
با جد و با پدر که: فلانی، غلام ماست
کردم وداع، این سخن این جا گذاشتم
بیگانه را مده سخن من، که آشناست
گر تن سفر گزید ز پیشت، مگیر عیب

کردم وداع، این سخن این جا گذاشتم
بیگانه را مده سخن من، که آشناست
گر تن سفر گزید ز پیشت، مگیر عیب
دل را نگاه دار، که در خدمتت به پاست

 

لینک های اشعار متقدمین ادبیات پارسی و اوحدی مراغه ای:

 

بیداد: محمد رضا شجریان دانلود

یاری أندر کس نمی بینیم یاران را چه شد؟ 

 

 

  • شناختنامه شاعران

 

 

همای دانلود. داد درویشی از سر تمهید

شعر از مرحوم صغیر اصفهانی
دریافت

 

 

 

 

پرواز همای:شعر از حسین دودی اصفهانی تخلص هما

دانلود

مدت زمان: 5 دقیقه