با عرض سلام و ادب محضر همه ی دوستان گرامی
با توکل بر خداوند سبحان جل جلاله
بیداد، هحمد رضا شجریان
لینک دانلود:
دریافت
به نقد بکشیم:
باز ز ره آمده فصل بهار
افسر گل کرده چمن چون نگار
خیمه زده لشکر گل سوی دشت
کرده همه دشت و دمن لاله زار
کوه و در و دشت شده سبز پوش
سوسن و سنبل بدمد هر کنار
کلک نگارنده چه نیکو نگاشت
قوس و قزح در طرف مرغزار
کیست نگارنده ی این نقش ها
جز قلم صنع خداوندگار
چه چه مرغان نگرد چون غراب
شادی آنان بکند قار قار
جمله درختان تو ببینی به رقص
نغمه زنان ناله ی هر آبشار
هر طرفی ناله کنان بنگری
بلبلکی بر سر هر شاخسار
ناله ی بلبل بود از شوق گل
ناله کند یار رسد چون به یار
نسترن آنگوشه چو مستان عشق
داده ز کف دامن صبر و قرار
تاک ز مستی شده اسرار گوی
زین سبب او را زده گردون بدار
یاس گل افشان شده هر طرف جوی
سرو کند عشوه گری با چنار
بید که مجنون شده از شوق یار
دست فشان آمده و کامگار
دختر رز گشته بسی دلفریب
تا که ز عاشق بدر آرد دمار
سوسن آزاد نشسته به ناز
زنبق وحشی چه شده با وقار
بوسه زند یاس به نیلوفری
لاله شود سرخ رخ و شرمسار
ژاله زند بوسه به رخسار گل
گل شود از بوسه ی او اشکبار
شانه به سر شانه به گیسو زده
قمری خوشخوان به نوا چون سه تار
نی لبک عشق چه خوش می سرود
فاخته ی سوخته ی پر شرار
مطرب و ساقی همه لاهوتیان
در طلب ساغر و می پافشار
اشک برون ریخت ز چشمان من
بهر شرر وار نگاه نگار
وصف گل و گلشن و می کرده ام
پند بگیر ای که تویی هوشیار
وصل بود گلشن و گل رهرو است
هدهد و قمری تو بدان یار و غار
می ز علی خواه چو ساقی علیست...ع
جام طهورا دهد آن شهریار
از مدد می تو به حق راه جوی
کام دل از دولت مردان برآر
طرف چمن ناله کنان می سرود
هدهد شوریده ی شیرین وقار
وصف بهاران ز "خراباتی" خوش است
تا که بماند به جهان یادگار
«خراباتی»
نقد اول:
نقد اول و استادانه ی استاد گرامی سرکار خانم بانو زهرا صفری سایت نسیم ادبی:
سلام بر برادر بزرگوار!
شعر بسیار زیبایی بود قصیده ای پر از آرایه که حتی ضرب و آهنگش مرا به دوران درس و
دانشگاه و تفسیرهای استادان انداخت چندین بار خواندم و اما آنچه به نطر رسید: استفاده از
کلمات عصر قدیم مثل کلک ، غراب ، مرغزار ، افسر و... که بوی تازگی را از شعر شما
گرفته باعث می شود که قشر جوان که تقریبا با اینگونه واژه های عهد عنصری و منوچهری
بیگانه هستند نتوانند با شعر شما ارتباط بر قرار کنند و زیبایی این شعر برایشان قابل درک
نیست البته شاید شما دوست دارید که فقط اهل فن، مخاطبین شما باشند ولی نظر شخصی من
اینست که شعر باید همرنگ عصر خویش باشد تا بتواند جایگاه خویش را حفظ کند البته ناگفته
نماند که شعر شما فضاسازی بسیار زیبایی دارد که البته این فضاسازی هم بخاطر استفاده از
کلمات نامانوس، برای همگان قابل درک نیست. مانا باشیدو برقرار!
پاسخ:
و اما پاسخ حقیر به همراه خلط مبحثی لکن نه به جهت خود ستایی تحت هیچ شرایطی خود را
مورد تقدیر قرار نداده و نخواهم داد بلکه پاسخم حرف هایی برآمده از دل است و این سخن ها
را به علت عدم دانش مکفیم جاری می کنم.
این پاسخ را نقد خویش تلقی نمائید:
با عرض سلام و ادب محضر شما استاد دلسوز و دانش پژوه زبردست و پر مهر خواهر
بزرگوارم سرکار خانم بانو زهرا صفری گرامی
امروز بیش از بیست مرتبه نظر شما را مطالعه کردم و بدون قلو عرض می کنم که تمام
فرمایشات شما را کاملأ متین و خارج از اشکال می دانم و پذیرای اشکالات وارده از سوی
شما هستم.
واما در پاسخ باید عرض کنم حقیر زمانی که شعری نا قابل را می سرایم به حتم می بایست
حال و هوایی داشته باشم و در خلوتی قلم به دست بگیرم و تمام احساس درونم را روان بر
روی کاغذی بنویسم این خلوت هر کجا می تواند باشد تا این حال و هوا مرا به سوی معشوق
خویش نبرد محال است کلامی بنویسم به هنگام سرودن انگار در عالم خلسه بسر می برم و
روحم در مکانی که هستم نیست اصلأ زمان برایم معنا ندارد و مفهومی از آن خارج از
ادراک من است باور بفرمائید بیشتر مواقع اگر بیتی طرب انگیز از نگاه سایرین در روانم
گذر نمود چونان اشک و حزن مرا فرا می گیرد که توان کشیدن آهی را نیز به خاطر بغض
در گلویم ندارم و فقط اشک تنها مونس و همراه با من می باشد و اگر یقین حاصل کنم دور از
چشمانی هستم شانه هایم لرزان و صدای ناله هایم بلند است.
فقط قبل از سرودن شعر یک نگاه کلی به حرف دلم می اندازم و یک قالب برای حرف هایم
در نظر می گیرم تا زمانی که آن حس و شور در من به جوش و خروش در آید.
توان چیدن کلمات را در کنار هم دارم اما این سبک سرودن را نمی پسندم (نمونه ای از آن را
در پیش بداهه خواهم بافت) ولو اینکه شعری زیبا با کلماتی مدرن و سانتی مانتال همراه باشد
به عمد واژه گانی بیگانه را به کار می گیرم تا قبح آن نمایان گردد چرا که خوف از آن دارم
که فردا در اشعارمان کلماتی چون مرسی و... به کار گرفته شود هر چند یقین دارم این اتفاق
رخ می نماید و قرنها اهل فن خون دل خواهند خورد تا جامعه به اصالت خویش باز گردد به
همین سبب کتابی در دست نگارش است که امیدوارم عمر به وصالش قد دهد.
و اما در ادامه:
بر این عقیده استوارم که باید حالی دست دهد و روان سخن دل را چون شعر سرود گاهی
اوقات احساسی به من دست می دهد اما نه قلم دارم نه کاغذ لیک با این احوال شروع می کنم
به سرودن اینقدر در شعرم می آمیزم که بعد از مدتی یک حرف از آن را نیز فراموش نکرده
و نمی کنم در ادامه حرف قبلم این را عرض کنم که مثلأ این ابیات مرا به آتش می کشند و
اشکم را جاری می کنند:
هر طرفی ناله کنان بنگری
بلبلکی بر سر هر شاخسار
ناله ی بلبل بود از شوق گل
ناله کند یار رسد چون به یار
یا:
تاک ز مستی شده اسرار گوی
زین سبب او را زده گردون بدار
یا موارد دیگری که خواننده را سر ذوق می آورد.
اما در پاسخ شما اشاره کردم توان چیدن کلمات را در کنار هم دارم آن هم به گونه ای که
اصلأ خواننده متوجه این مسئله نشود این کار را فقط در مواقعی خلاف میل باطنیم انجام
می دهم که شخصی درباره چیزی از من تقاضای شعر کند و با خلقی که دارم این کار را
می پذیرم و دست رد به سینه ی سائل نمی زنم.
و اما درباره واژه های نو و تازه به استحضار می رسانم که در درجه اول آنچه تراوش کرد
را می سرایم و اشکال اساسی آن را به خوبی می دانم فرمایش شما در این خصوص را بسیار
مهم و قابل تأمل می دانم شیوا و زیبا می فرمائید که: (البته این فضاسازی هم بخاطر استفاده
از کلمات نامانوس، برای همگان قابل درک نیست. ) صحیح است اما اشکال از عدم مطالعه
حقیر با اشعار جدید و نسخ چاپ شده ی عصر در حال سپریست اما با این اوصاف آیا جای
سؤال وجود ندارد که چرا باید نسل جوان نو با زبان مادری خود بیگانه باشند!؟
چرا همین نسل جدید رو به رمان های بیگانه آورده اند یا حافظ و فردوسی را به خاک
فراموشی سپرده اند و کلأ برایشان کلاسیک با اینهمه زیبایی و شیوائیش ننگ آور است و اگر
آپدیت شعر نگویند یا نخوانند شرم تمام وجودشان را فرا می گیرد!؟
نکته:
تحت هیچ شرایطی نقد شیوا و رسایتان را زیر تیغ سؤالاتم نمی برم چرا که حرفم تلنگری
بیش نیست.
و دومین نکته که اول باید بدان اشاره می کردم آموخته هایم و سن و سال حقیر است ولی با
همه ی این اوصاف بر این عقیده استوارم که نباید واژه های ناب کهن به دست فراموشی
سپرده شوند.
بسیار بسیار از شما خواهر گرانقدر خویش سپاس گزارم به جهت اینکه استادانه سخن
می گوئید و کلامی بی ربط چون حقیر به میان نمی آورید برای راهنمایی شما باز هم تقدیر
و تشکر به عمل می آورم و از اینکه پر چانه گی کردم عذر می خواهم و بسیار خرسندم که
شعر حقیر مقبول طبع شما واقع گردیده است.
در ضمن با کسب اجازه از شما نقدتان را بر روی صفحه ی وب قرار می دهم با دعای
همواره برقراریتان
در پناه ایزد متعال حضرت دوست جل جلاله تندرست و کامروا باشید.
با احترام
محمدکریم نقده دوزان
حال نوبت به شعری رسید تا بداهه ببافم!:
سوز اندرون من واژه های نوست
فوران عشقم
فواره وار از برای توست
بیژن را که می شناسی؟
بیزن شده بیچاره
آن هم اثرات استعاره های پاپای توست
من که نان نمی خورم
زشت است
وای نان]
جانم به لب رسیده
نان سفره ی ما هم آموزه های بینینگ تیبل هشت پای توست
امروز کلاس می گذارم
برای سونیتا
قند دلم آب می شود وای توست
با من فقط از ادکلن بگو که بوی گند نان
آبروی ما رو برده دیسیبرین پیتزا و های های های موست
اینو خوب آمدی
دلم تنگ از برای کاپوچینوهای توست..
. *خراباتی*
دوستان عزیز به استحظار می رسانم:
خداوند سبحان گواه من است که در پاسخم به استاد ارجمند سرکار خانم بانو زهرا صفری
گرامی ذره ای قصد اینکه بخواهم نقد به جا و صحیح ایشان را مورد تمسخر یا بهانه ای برای
حرف هایم قرار دهم نداشته و ندارم چرا که همچون متهجران نیستم که الزام و پافشاری داشته
باشم از برای اینکه باید فقط کلاسیک گفت.
«مرحوم صغیر اصفهانی ره»
همایون شجریان، بار دگر عید شد
لینک دریافت:
دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 29 ثانیه