تو را به جان شعر من

مباحث شعر‌‌‌، ادبیات و زبان پارسی

تو را به جان شعر من

مباحث شعر‌‌‌، ادبیات و زبان پارسی

تو را به جان شعر من

با سلام
این وب بیشترین تلاش خود را در جهت زنده نگاه داشتن ادبیات فارسی، به یاری خدا خواهد داشت...
از همکاری شعرای کلاسیک، نو به انضمام سپید و اهل ادب و هنر ایرانی استدعای همکاری دارم.
همچنین نظرات و پیشنهادات علاقه مندان به ادبیات فارسی به علاوه ی دوستان محقق و پژوهشگر می تواند راهگشای ما باشد که کمال امتنان از همگی شما خوبان را دارم.
با کمال احترام
محمدکریم نقده دوزان "مریزادخراباتی"

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

 

آرامگاه محتشم کاشانی,تصاویر محتشم کاشانی

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

شمایل امام حسین(ع)

 

امام حسین علیه السلام کشتی نجات و نوری که هرگز خاموش نخواهد شد.

 

 

 

 

زندگینامه محتشم کاشانی:

 


 

 زندگینامه محتشم کاشانی, آشنایی با زندگی محتشم کاشانی

مولانا علی نراقی محتشم کاشانی

 

محتشم کاشانی شاعر مشهور ایرانی که در سده ده هجری در کاشان متولد شد، نام اصلی وی کمال الدین علی محتشم کاشانی بود و لقب شمس الشعرای کاشانی را داشت. او در تاریخ ربیع الاول سال ۹۹۶هجری در شهر کاشان از دنیا رفت.

از جمله شاعران پارسی گوی ایرانی که در دوره صفویان و در زمان شاه طهماسب می زیست، محتشم کاشانی است که در سال ۹۰۵ هجری قمری دیده به جهان گشود. او در تمامی طول عمر خود در کاشان زندگی کرد و شغل اصلی وی شعر بافی و بزازی بود. محتشم از مهم ترین شاعران مرثیه سرای مذهب شیعه به شمار می آید که از پیروان مکتب وقوع بود. معروف ترین مرثیه ای که محتشم برای شهدای کربلا سروده است ترکیب بند «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» که از اشعار مشهور ادبیات فارسی به شمار می آید.

 

محتشم کاشانی,بیوگرافی محتشم کاشانی

 

آرامگاه ابدی محتشم کاشانی

 

زندگینامه محتشم کاشانی

محتشم کاشانی شاعر مشهور ایرانی که در سده ده هجری در شهر کاشان متولد شد، نام اصلی وی کمال الدین علی محتشم کاشانی بود و لقب شمس الشعرای کاشانی را داشت. او در تاریخ ربیع الاول سال ۹۹۶هجری در شهر کاشان از دنیا رفت. بعدها آرامگاه این شاعر مورد احترام افراد بسیار زیادی قرار گرفت. پدر وی خواجه میر احمد نام داشت او در دوره نوجوانی علوم دینی و ادبی دوره خود را مطالعه می کرد. همچنین او به بررسی اشعار مختلف شعرای ایرانی می پرداخت. وی بیشتر در مورد رنج و درد امامان شیعه شعر می گفت و اشعار او برای پادشاهان صفوی بیشتر جنبه ایدئولوژیک داشت. 

 

مشهور ترین شاعر مدیحه سرای شیعه

در بین هواداران شیعه مطلع «باز این چه شورش است...» که "محتشم کاشانی" سروده است، از جایگاه ویژه ای برخوردار است. پس از محتشم تعداد زیادی از شاعران از این ترکیب بند در نوحه ها و شعرهای سروده خود، بهره می بردند. محتشم کاشانی در نزد صدقی استرآبادی (ساکن کاشان) به آموزش فنون شاعری پرداخت. همچنین خود محتشم شاگردانی مانند: صرفی ساوجی، وحشتی جوشقانی، حسرتی کاشانی، تقی الدین محمد حسینی که صاحب اثر «خلاصه الشعار»،است را پروراند.

 

او پس از سرودن مرثیه شهدای کربلا در دوازده بند، توانست مقام بالایی در مرثیه سرایی از آن خود کند. بند اول ترکیب بند مشهور او عبارت است از «باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟/ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است ؟»

 

محتشم کاشانی توانست در دوره جوانی به دربار شاه طهماسب صفوی راه پیدا کند و با وجود قصیده و غزل های بسیار زیبایی که می سرود، مورد الطاف شاه طهماسب واقع شد. نام او پس از مدتی در میان گروه شعرای معروف زمان خود قرار گرفت. او با وجود اعتقادات دینی که داشت، همچنین با وجود احساسات شیعی که در دربار شاهان صفوی برای تقویت مذهب شیعه در برابر مذاهب اهل سنت، وجود داشت. 

 

 

زندگی نامه محتشم کاشانی, بیوگرافی دانشمندان و شعرا

شعر محتشم کاشانی نصب شده در مقبره او

 

محتشم کاشانی در سرودن اشعار مذهبی و سختی های زندگی اهل بیت که آن زمان در نوع خود تازه و جدید بود، توانست موفق عمل کند. پس از مدتی محتشم کاشانی تبدیل به یکی از بزرگترین شعرای ایرانی شد که در سبک اشعار مذهبی و مصائب اهل بیت شیعه شعر می سرود. اشعار محتشم در سراسر ایران شهرت خاصی پیدا کردند. به گونه ای که محتشم کاشانی را باید معروف ترین شاعر در زمینه مرثیه سرایی در ایران نام برد. او برای نخستین بار توانست سبکی نو در سرودن اشعار مذهبی ایجاد کند. اولین شعر مذهبی که محتشم سرود در سوگ و غم از دست دادن برادرش بود. او برای غم هجر برادر ابیات بسیار زیبایی را سرود. بعد از آن شروع به سرودن مرثیه هایی برای واقعه جان گداز کربلا، مصیبت نامه های مختلف و واقعه عاشورای حسینی کرد. 

 

نظر مشاهیر مختلف در مورد محتشم کاشانی

جابر انصاری در مورد محتشم کاشانی گفته است: محتشم کاشانی را باید پدر مرثیه سرایی عاشورایی دانست. همچنین او اضافه می کند که: این شاعر فرهیخته بهترین منظومه نمایشی را به یادگار گذاشته و از طریق زبان شعر به ترویج فرهنگ عاشورا در میان مردم به خصوص مداحان اهل بیت پرداخته است. 

 

عناصری اضافه می کند که: آوازه بی مانند و شهرت محتشم کاشانی در ادبیات باعث شده تا شاعران مشهوری به اهتمام در پیروی از سبک او بپردازند. ولی در ادبیات ایران هنوز شاعری مانند محتشم در مرثیه سرایی پیدا نشده است. 

 

عباس مشفق کاشانی نیز عقیده دارد که محبت، استواری و اعتقاد محتشم کاشانی به اهل بیت موجب شده تا بعضی از پادشاهان صفوی مانند: شاه طهماسب به اشعار مذهبی علاقه مند شوند. او همچنین اضافه می کند که: ترکیب بند مشهور این شاعر پر آوازه و مرثیه سرای ایرانی که برای امام حسین و شهدای کربلا سروده موجب جلب توجه بسیاری از شاعران اهل تشیع و به خصوص فارسی زبانان و زبانزد خاص و عام شده است. 

 

 

آرامگاه محتشم کاشانی,تصاویر محتشم کاشانی

 

السلام علیک یا باب الحوئج یا ابالفضل العباس 

شعر معروف محتشم کاشانی:

 

 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو

کار جهان و خلق جهان جمله درهم است

گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب

کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست

این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند

گویا عزای اشرف اولاد آدم است

خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین

پرورده ی کنار رسول خدا، حسین

کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا

در خاک و خون طپیده میدان کربلا

گر چشم روزگار به رو زار می گریست

خون می گذشت از سر ایوان کربلا

نگرفت دست دهر گلابیبه غیر اشک

زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

از آب هم مضایقه کردندکوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب و می مکند

خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیوق می­رسد

فریاد العطش ز بیابان کربلا

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم

کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد

کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی

وین خرگه بلند ستون  بیستون شدی

کاش آن زمان در آمدی از کوه تا به کوه

سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی

کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت

یک شعله ی برق خرمن گردون دون شدی

کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان

سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی

کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک

جان جهانیان همه از تن برون شدی

کاش آن زمانکه کشتی آل نبی شکست

عالم تمام غرقه دریای خون شدی

آن انتقام گر نفتادی به روزحشر

با این عمل معامله ی دهر چون شدی

آل نبی چو دست تظلم  بر آورند

ارکان عرش را به تلاطم در آورند

بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند

اول صلا به سلسله ی انبیا زدند

نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید

زان ضربتی که بر سر شیرخدا زدند

آن در که جبرئیل امین بود خادمش

اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند

بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها

افروختند و در حسن مجتبی زدند

وآنگه سرادقی که ملک مجرمش نبود

کندند از مدینه و در کربلا زدند

وز تیشه ی ستیزه درآن دشت کوفیان

بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند

پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید

بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند

اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو

فریاد بر در ِ  حرم کبریا زدند

روح الامین نهاده به زانو سر حجاب

تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب

چون خون ز حلق تشنه ی او بر زمین رسید

جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید

نزدیک شد که خانه ی ایمان شود خراب

از بس شکست ها که به ارکان دین رسید

نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند

طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید

باد آن غبار چون به مزار نبی رساند

گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید

یکباره جامه در خم گردون به نیل زد

چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید

پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش

از انبیا به حضرت روح الامین رسید

کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار

تا دامن جلال جهان آفرین رسید

هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال

او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند

یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند

ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر

دارند شرم  کز گنه خلق دم زنند

دست عتاب حق به در آید ز آستین

چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند

آه از دمی که باکفن خون چکان ز خاک

آل علی چو شعله ی آتش علم زنند

فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت

گلگون کفن به عرصه ی محشر قدم زنند

جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا

در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند

از صاحب حرم چه توقع کنند باز

آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل

شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه

ابری به بارش آمد وبگریست زار زار

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن

گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار

عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر

افتاد در گمان که قیامت شدآشکار

آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود

شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل

گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار

با آنکه سر زد آن عمل از امت نبی

روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار

وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد

نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد

شور و نشور واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند

هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد

هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید

هرجا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت

چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد

بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان

بر پیکر شریف امام زمان فتاد

بی اختیار نعره ی هذا حسین زود

سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول

رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول

این کشته ی فتاده به هامون حسین توست

وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی

دود از زمین رسانده به گردون حسین توست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

این غرقه محیط شهادت که روی دشت

از موج خون او شده گلگون حسین توست

این خشک لب فتاده دور از لب فرات

کز خون او زمین شده جیحون حسین توست

این شاه کم سپاه که باخیل اشگ و آه

خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست

این قالب طپان که چنین مانده بر زمین

شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد

وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

کای مونس شکسته دلان حال ماببین

ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین

اولاد خویش را که شفیعان محشرند

در ورطه ی عقوبت اهل جفا ببین

در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان

واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین

نی ورا چو ابر خروشان به کربلا

طغیان سیل فتنه و موج بلاببین

تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر

سرهای سروران همه بر نیزه هاببین

آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام

یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین

آن تن که بود پرورشش در کنار تو

غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین

یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد

کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

خاموش محتشم که دلسنگ آب شد

بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد

خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک

مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد

خاموش محتشم که ازین شعر خون چکان

در دیده ی اشگ مستمعان خوناب شد

خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز

روی زمین به اشک جگرگون کباب شد

خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست

دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد

خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب

از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد

خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین

جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد

تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد

بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای

وز کین چه ها درین ستم آباد کرده ای

بر طعنت این بس است که با عترت رسول

بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای

ای زاده زیاد نکرده است هیچگه

نمرود این عمل که تو شداد کرده ای

کام یزید داده ای از کشتن حسین

بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای

بهر خسی که بار درخت شقاوتست

درباغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای

با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو

با مصطفی و حیدر و اولاد کرده ای

حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن

آزرده اش به خنجر بیداد کرده ای

ترسم تو را دمی که به محشر برآورند

از آتش تو دود به محشردرآورند

 

به کوشش و اهتمام:

محمدکریم نقده دوزان

 

لا حول ولا قوة الا بالله...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی