تو را به جان شعر من

مباحث شعر‌‌‌، ادبیات و زبان پارسی

تو را به جان شعر من

مباحث شعر‌‌‌، ادبیات و زبان پارسی

تو را به جان شعر من

با سلام
این وب بیشترین تلاش خود را در جهت زنده نگاه داشتن ادبیات فارسی، به یاری خدا خواهد داشت...
از همکاری شعرای کلاسیک، نو به انضمام سپید و اهل ادب و هنر ایرانی استدعای همکاری دارم.
همچنین نظرات و پیشنهادات علاقه مندان به ادبیات فارسی به علاوه ی دوستان محقق و پژوهشگر می تواند راهگشای ما باشد که کمال امتنان از همگی شما خوبان را دارم.
با کمال احترام
محمدکریم نقده دوزان "مریزادخراباتی"

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

بنام نامی الله جل جلاله

 


مقاله ی اندیشه های ژرف، من مبدع نیستم

قلم بردار و بنویس... 

 

 

یکشنبه 92 آذر 17 :: 3:5 صبح :

غزل:

ما کتاب کهنه ای هستیم ، سرتا پا غلط
خواندنی ها را سراسر خوانده ایم امّا غلط

سال ها تدریس می کردم ، خطا را با خطا
سال ها تصحیح می کردم ، غلط را با غلط

بی خبر بودم ، دریغا از اصول الدین عشق
خط غلط، انشا غلط، دانش غلط، تقوی غلط

دین اگر این است، بی دینان زِ ما مؤمن ترند
این مسلمانی ست آخر !؟ لا غلط الّا غلط 

روز اوّل درس مان دادند یک دنیا فریب 
روز آخر ، مشق ما این بود، یک عُـقـبا غلط

گفتنی ها را یکایک هر چه باد و هر چه بود
شیخــنا فرمود ، امّا یا خطا شد یا غلط

گفتم از فرط غلط ها دفتر دل شد سیاه
گفت می دانم ، غلط داریم آخر تا غلط !

روی هر سطری که خواندیم از کتاب سرنوشت
دیده ی من یک غلط می دید و او ، صدها غلط

یا رب از تو مغفرت زیباست از ما اعتراف
یا رب از تو مرحمت می زیبد و از ما غلط
شاعر:

*علیرضا قزوه*


.................... 

رد مقاله اندیشه های ژرف

با عرض سلام و ادب محضر تمامی دوستداران فرهنگ و ادب
دوستان خوبان و یاران پر مهر در عرصه ی ادبیات فرهنگ و هنر
بخصوص شعر 
متأسفانه علی رغم میل باطنی و آنچه در دل دارم مجبورم 
به نکته ای دردناک برای خویش بپردازم و با بیان واقعیتی 
تلخ به رد مقاله ی خویش با نام اندیشه های ژرف ماده 
تاریخ در شعر سپید و نو بپردازم
ابتدا به استحضار شما خوبان می رسانم که:

 جناب آقای مهدی آخرتی طی تماس های مکرری که با حقیر 
داشتند زیر بار این امانت که صاحب اندشه ای ژرف در 
خصوص ماده تاریخ نو آوری شده و زایش این مهم هستند 
نرفته، حقیر را ملزم به بیان حقیقت نمودند.

حقیقت ماجرا اینست که بنده روزی در وب ایشان با شعر 
حزین برای آرش برخوردم، به این قسمت شعر که می گوید:

تو که تیری از کمان رها نکردی

فقط خبرت را در تیر آوردند

رسیدم، سخت در این فکر فرو رفتم که این یک زایش و نو 
آوری ست، احتمال دادم که استاد آخرتی ماده تاریخ وفات آرش را در آن لحاظ کرده اند.

پیام هایی برایشان ارسال کردم مبنی بر اینکه:

استاد، کلاسی برای آموزش ماده تاریخ در شعر نو برگزار نمائید!

و کرارأ سؤال کردم که:

استاد آیا این همان ماده تاریخ است؟

لکن بسبب تکثر کامنت های استاد، ایشان قادر به پاسخ 
کامنت ها نبودند حقیقتأ هم بیش از دویست و پنجاه نظر را 
اگر بخواهیم پاسخ دهیم دیگر وقت برای سایر امور باقی نمی ماند!

تا اینکه استاد بزرگواری کردند، برای پاسخ به سؤالات 
مکررم کامنتی برایم در وبم ارسال کردند که: بله اینکه می 
گویی حرف نوئیست و اما آن ماده تاریخ ست
(در ضمن برای عدم سوء تفاهم لازم است عرض نمایم، 
تعدادی نظر در کامنت هایی جداگانه به نام استاد مهدی 
آخرتی عزیز جعل شده که نویسنده ی آنها استاد آخرتی 
نیستند و حقیر به عمد این کامنت ها را تائید کرده ام تا به 
وقتش با اعلان آی پی فرستنده حقانیت را به اثباط 
برسانم) 

نهایتأ بنده که شتابزده پیام استاد را خواندم و تصورم این 
بود که این حرفی ست نو و ماده تاریخ است دیگر در 
پوست خود نمی گنجیدم و افتخارم این بود که این مسئله 
را کشف کرده ام، به همین جهت به مطالعه و تحقیقات 
گسترده ای به همراه چند نفر از دوستان در خصوص اینکه 
این اتفاق برای اولین بار است رخ نمایان نموده پرداخته و 
در نتیجه خوشبختانه هیچ سندی یافت نشد، و برای عدم 
مصادره ی این اتفاق میمون و پاسبانی از این رخداد، 
بلافاصله و بدون احتساب حروف ابجد این دو مصراع و با 
استناد به راستگو بودن ایشان یعنی استاد گرامی دست به 
قلم بردم و مقاله ی
«اندیشه های ژرف ماده تاریخ در شعر سپید و نو»
 را بنا به حکم وظیفه ی انسانی خویش نگاشتم

 و همانگو0نه که مشاهده می نمائید بر روی صفحه ی وب 
قرار دادم، بعد از آن استاد که متصور شده بودند طی مقاله 
ای از سوی من تمجیدی از ایشان صورت گرفته، ایشان هم 
متقابلأ اقدام به ستایش تمام دوستانشان کردند، و از حقیر 
نیز به همراه لینکم نامی را متذکر شده بودند
حتی بعد از دو سه روز اصلاحیه ای مبنی بر اینکه مبدع 
چیزی نیستم را اضافه و لحاظ کرده بودند.
بعد از دو سه روز از این اتفاق استاد طی تماسی به بنده 
گفتند: می دانید چه کرده اید؟ و آبرویم را ریخته اید! گفتم 
من؟! فرمودند آری این مقاله دیگر چیست؟
توضیح دادم، گفتند: من تصور کرده بودم شما این نو آوری 
را به اسم خویش به ثبت رسانده اید! چرا که حق شما نیز 
می باشد، و با مطالعه ی دقیق آن بعد از چند روز متوجه 
شدم این نو آوری را به اسم من به ثبت رسانده اید! آخر چرا 
بدون محاسبه اینکار را کرده اید؟ در پاسخشان گفتم:
سخن شما بر من حجت است، دیگر جای محاسبه نداشت 
خودتان کامنت کردید و تأیید کردید! گفتند: برادر من، من 
اینگونه گفتم: بله اینکه می گویی حرف نوئیست و اما آن 
ماده تاریخ نیست! خلاصه سر این موضوع بحث ها و بگو 
مگو ها آغاز شد (منظور از بحث جدال نیست) ایشان مدعی 
شدند من بدلیل تند نویسی دقت نکرده ام شاید، و بجای 
نیست نوشته ام است شما اگر به مقدم و مؤخر جمله ام 
دقت کنی در می یابی که این ها با هم نمی خوانند به و اما دقت کنید!

گفتم به هر حال اتفاقی ست که حادث شده شما استعداد 
ژرفی دارید بگذارید به نام شما باشد! گفتند: به فرض که 
قبول کردم که نخواهم کرد شعری که ماده تاریخ ندارد را 
چه می کنی و چه پاسخی برایش داری؟ و برای خیانت به 
ادبیات چه پاسخی داری وظیفه ی وجدان چه می شود؟
شگفتا! الحق که سخنی به حق و شایسته است.

طی همین تماس ها و زمان هایی که می گذشت کامنت های 
اعتراض آمیزی از سوی کاربران بود که سرازیر شده بود، که: 
تمام حرف ها درست، جای تعمق دارد، لکن ماده تاریخ نو 
آوری شده از سوی استاد کجاست؟ چرا ما آن را نمی 
بینیم؟!

بنده هم برای حفظ آبرویم و ترس از تخریب شخصیت 
استاد، ماده تاریخی که بیانگر وفات آرش باشد را در قالب 
یک مصراع استخراج کردم، با استاد تماس گرفتم پاسخ 
ندادند! تلفن و مسیج هایم را پاسخ نمی دادند، احساس 
اینکه ایشان قهر کرده اند به من دست داد، تا اینکه یک شب 
پیام دادم و جریان را نوشتم، استاد پاسخ دادند، باشد برای 
بعد فعلأ در درمانگاه هستم، نگرانشان بودم که صبح تماس 
گرفتند و گفتند:چند خطی بنویسید و در رد مقاله برای 
عموم ارسال کنید، در ادامه گفتند این حق، حق مسلم و 
محفوظ از برای توست، چرا که: جرقه ی این اندیشه در 
ذهن شما زده شده، کشف آن از سوی شما صورت پذیرفته، 
این اندیشه و این ژرفا مال شماست، این ابتکار و نو آوری با 
آن مصراعی که به من بذل کردید! تبدیل به ریشه های این 
تفکر شده، من حق شما را نمی خواهم قلم بردار حقیقت را 
بنویس و برای عموم ارسال کن و از حقیقت هراس نداشته 
باش.


دوستان عزیز این سوء تفاهمی بود که حادث شد! و بنده 
هیچ گاه از گفتن حقیقت باکی ندارم! وبه فرمایش استاد 
مهدی آخرتی عمل کردم، فقط برای نگاشتن این حقیقت از 
برای اهالی ادب، شعرای گرامی، هنر دوستان، و تمام شما 
عزیزان خجالت می کشم و بسی شرمسارم، بسبب این 
غفلت! و در نهایت با عذر خواهی از شما و اهدای این ماده 
تاریخ که در قالب یک مصراع است و به چند روش می توان 
آن را خواند و با آهنگ شعر برای آرش استاد آخرتی 
همخوانی دارد و ماده تاریخ آن سال 1389 را نشان می 
دهد چنین استخراج کردم که:

آرش رفت! کمانی که نبود
..... 
کمانی که نبود، آرش رفت!

...... 
آرش رفت که کمانی نبود!

و اشکال دیگر مانند:

آرش که رفت! کمانی نبود

ضمن تشکر و عذر خواهی مجدد از شما و تشکر ویژه از 
استاد مهدی آخرتی مدال افتخار این نو آوری و بینش جدید
 به شعر بخصوص اشعار سپید و نو را، توسط استاد بر 
گردن خویش می آویزم، و اعلام می دارم طبق پیشنهاد قبل 
خود نام این کارم را
"ماده تاریخ سپید"
می نامم. 
در همین جا از گفتاری که دارم، امیدوارم سخن ها و گفته 
هایم حمل بر خود ستایی و خود خوشی نگردد! چرا که 
بسیار کوشیدم، استاد عزیزم جناب آقای مهدی آخرتی را 

قانع به پذیرش این اتفاق مهم کرده و همچنان نام ایشان که 
انصافأ شایسته ی ماندگاری در تاریخ ادبیات است را بر 
صحیفه ی نام آوران این مرز و بوم مهر نمایم!
..... 
از همه ی شما خوبان نیز تقدیر و تشکر به عمل می آورم و 
دست های گرمتان را حقیر نیز به گرمی می فشارم.

با آرزوی سلامتی برای شما عزیزان و آرزوی استمرار زایش های نو
موفق، پیروز، تندرست، ادیب و حقیقت جو در اوج افتخار 
مانا باشید.

با کمال احترام

 

 


دریافت

با کمال احترام

 

 

 


دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 29 ثانیه

 

 

بی آبرو منم:
محمد کریم نقده دوزان «مریزاد خراباتی»
 

1392/5/29
نامت را چرا آرش گذاشتند
 تا برای صدا کردنت اینقدر دلتنگ باشم

بگو کدام خنده شبیه خنده های توست

که اینقدر به لحن «مهدی» گفتن ات می آمد

 منتظر نظر و انتقادات و پیشنهاد شما خوبان هستم. 

یکشنبه 92 آذر 17 :: 3:5 صبح 

 

حسین دودی اصفهانی، که بعضی منتصب به خیامش خوانند،لکن حسین دودی سراینده ی این شعر است خون رزا، خون رزان

 

 

ای مفتی شهر، همای دانلود

 

خون رزا به معنای می، خون تاک. خون رزان، بندناف زنان پاکدامن، اشاره به مادر

ارجاع به لغتنامه دهخدا